امروز: شنبه 1 دی 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

فرزند خواندگی

فرزند خواندگیدسته: حقوق
بازدید: 49 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 39 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 47

فرزند خواندگی در 47صفحه در قالب فایل ورد قابل ویرایش

قیمت فایل فقط 3,900 تومان

خرید

فرزند خواندگی 

مقدمه :

پیش از ورود در بحث فرزندخواندگى و آثار حقوقى آن در حقوق ایران، لازم است‏به منظور روشن شدن بیشتر موضوع، بویژه چگونگى به وجود آمدن نهاد فرزندخواندگى در نظام حقوقى ایران، مفهوم فرزندخواندگى و چگونگى پیدایش این نهاد حقوقى و تحول تاریخى آن - گرچه به اختصار - مورد بررسى قرار گیردد.

مفهوم فرزندخواندگى:

 فرزندخواندگى عبارت از یك رابطه حقوقى است كه بر اثر پذیرفته شدن طفلى به عنوان فرزند، از جانب زن و مردى به وجود مى‏آید; بدون آنكه پذیرندگان طفل، پدر و مادر واقعى آن طفل باشند. (1)

در لسان حقوقى، فرزند به كسى گفته مى‏شود كه از نسل دیگرى باشد و بین آنها رابطه خونى و طبیعى وجود داشته و بین پدر و مادر او جز در موارد استثنایى رابطه زوجیت ایجاد شده باشد.ممكن است زن و شوهرى فرزند غیر را به فرزندى بپذیرند كه در این صورت قانون گذار چنین كودكى را در حكم فرزند این خانواده به شمار مى‏آورد و آثارى براى این رابطه حقوقى مجازى مى‏شناسد. تفاوت فرزند واقعى و فرزند حكمى یا ظاهرى در این است كه پیوند موجود بین فرزند حقیقى و پدر و مادر وى پیوندى طبیعى و ناگسستنى است و رابطه حقوقى بین آنها هرگز از بین نخواهد رفت، ولى پیوند بین فرزند و پدر و مادر خوانده به آن محكمى نیست و عواملى نظیر انحلال خانواده و غیره بسته به سیاست قانونگذار ممكن است رابطه حقوقى موجود را زایل كند.

سابقه تاریخى فرزندخواندگى:

 فرزندخواندگى نهادى است كه به اشكال گوناگون، در بین جوامع و تمدنهاى متنوع تاریخى، نسبتا سابقه طولانى دارد.محققان براى پیدایش آن علل متفاوتى ذكر كرده‏اند.بیشتر پژوهشگران بر این عقیده‏اند كه فرزندخواندگى، ریشه در نیاز نظامى و اقتصادى داشته و گاهى عوامل روحى و معنوى یا عاطفى موجب پیدایش آن شده است; در حال حاضر نیز این نهاد براساس نیازهاى معنوى خانواده و كودك بدون سرپرست استوار است. در گذشته دور، رؤساى قبیله‏ها به منظور تقویت‏بنیه دفاعى و زیاد شدن قدرت قبیله‏اى و داشتن جمعیت فراوان، خانواده‏ها و اعضاى قوم را به داشتن فرزند زیادتر تشویق مى‏كردند و به افراد كثیرالاولاد، صله قابل توجهى مى‏بخشیدند كه بتدریج، داشتن فرزند وظیفه‏اى مقدس و سنتى حسنه شناخته شد و ارزش مذهبى پیدا كرد، به نحوى كه افراد بدون فرزند در خود احساس كمبود مى‏كردند و دچار مشكلات روحى مى‏شدند.و متفكران براى حل این مشكل و جبران این كمبود، راه حلى اندیشیدند و چنین مرسوم گردید: افرادى كه با وجود اشتیاق و علاقه فراوان به داشتن فرزند از این موهبت محروم بودند، فرزند خواندگانى انتخاب و جانشین فرزند واقعى نمایند.

كم‏كم این طرز تفكر در ذهن مردم به عنوان سنت‏حسنه رسوخ كرد.از طرف دیگر در میان اقوام گذشته، خانواده براساس قدرت پدرى یا پدر شاهى (patrin cat) استوار بود و رئیس خانواده قدرت فوق‏العاده‏اى داشت; به طورى كه قادر بود به میل خود افراد و اعضاى خانواده را تعیین و به هر ترتیبى كه مى‏خواست، خانواده خود را شكل مى‏داد و حتى قادر بود اطفال و فرزندان واقعى و طبیعى خود را از خانواده اخراج و بیگانه‏اى را به فرزندى بپذیرد.

در رسم قدیم به منظور حفظ آیین دینى و مراسم و شعائر مذهبى و استقرار آداب خانوادگى و ایجاد نیرو و توانمندى لازم و همچنین براى نگاهدارى و نگهبانى اماكن متبركه و تامین قواى كافى در جهت تامین این اهداف، فرزندخواندگى از اهمیت فراوانى برخوردار بود و كثرت و تعدد فرزندخواندگان سبب افزایش ارزش و اعتبار خانواده‏ها مى‏گردید.

در میان رومیان قدیم نیز چنین مرسوم بود كه بعد از فوت رئیس خانواده، پسر وى یاست‏خانواده را عهده‏دار مى‏گردید.به همین دلیل، داشتن فرزندان ذكور اهمیت فراوانى داشت; زیرا تصور مردم چنین بود كه اگر مردى فوت شود و پسر نداشته باشد، كانون خانواده از هم پاشیده خواهد شد و نیز معتقد بودند دختر هر خانواده با ازدواج كردن باید آداب و آیین خانواده اصلى خود را ترك كند و الزاما به آیین خانواده شوهر بپیوندد; بنابراین دختر قادر نبود آداب و سنن خانواده اصلى خود را حفظ كند; در نتیجه هر مرد رومى و رئیس خانواده، داشتن پسر را یك نیاز حتمى و امرى ضرورى مى‏دانست و اگر پسرى نداشت‏یا قادر نبود صاحب فرزند شود، بر حسب ضرورت، پسر شخص دیگرى را به فرزندى مى‏پذیرفت و براى به دست‏آوردن فرزندخوانده ناچار بود با یكى از رومیان داراى پسران متعدد، توافق كند تا یكى از پسرانش را به وى بفروشد و از تمام حقوق خود نسبت‏به آن پسر صرفنظر كند.

تشریفات چنین بود كه طرفین و طفل در د دگاه حضور مى‏یافتند و پدر كودك در نزد قاضى سه مرتبه اظهار و اعلان مى‏كرد پسرم را به مرد حاضر در د دگاه فروختم و با این اعلان دیگر هیچ گونه حقى بر آن فرزند نداشت و سپس پدرخوانده تسلیم كودك را به عنوان پسرخوانده خود از وى مى‏خواست و قاضى دادگاه سكوت پدر واقعى طفل را حمل بر رضایت وى بر این اقدام مى‏كرد و كودك را به پدرخوانده تحویل مى‏داد.با طى این تشریفات، رابطه طفل با خانواده اصلى به طور كامل زایل و قطع شده، رابطه حقوقى وى با پدرخوانده برقرار مى‏گردید و در نتیجه، نام و مشخصات خانوادگى پدرخوانده بر فرزندخوانده نهاده مى‏شد، ولى لقب خانوادگى قبلى وى به مشخصات خانوادگى جدید اضافه مى‏گردید.

 در حقوق مسیحیت، خانواده براساس ازدواج استوار بود و نهادى تحت عنوان فرزندخواندگى در مذاهب گوناگون دین مسیح پذیرفته نشده بود; لذا در حقوق مبتنى بر مذهب در كشورهاى اروپایى از جمله در حقوق قدیم فرانسه فرزندخواندگى اعتماد و ارزش قدیم خود را از دست داده و یا بسیار ضعیف شده بود. (3)

در فرانسه بعد از وقوع انقلاب كبیر، مقرراتى در زمینه فرزندخواندگى به وسیله مجمع قانون گذارى آن كشور در د تاریخ 18 ژانویه 1792 پیش بینى گردید، ولى در سال 1804، «تدوین كنندگان مجموعه قانون مدنى‏» (Codsivil) پذیرش فرزندخواندگى دچار تردید شدند، ولى به توصیه ناپلئون بناپارت این نهاد حقوقى در مجموعه قانون مدنى و در نهاد خانواده جاى خود را پیدا كرد و قرار شد بین فرزند واقعى و فرزندخوانده تفاوتى نباشد.اما كمیسیون تدوین قانون مدنى، شرایط بسیار سنگین و دقیقى براى تحقق فرزندخواندگى در نظر گرفت و آثار محدودى براى این تاسیس حقوقى پیش بینى‏كرد. (4)

شرایط سخت و سنگین جامعه سبب شد كه فرزندخواندگى نتواند موقعیت و رشد مناسبى پیدا كند، ولى بعد از جنگ بین‏الملل اول (1918- 1914) كه مشكلات عدیده اجتماعى پیش آمد، به منظور حمایت و سرپرستى كودكان قربانى حادثه جنگ، در مقررات و شرایط فرزندخواندگى تحولاتى پیش آمد و از شدت شرایط و مشكلات سابق آن كاسته شد.

لذا در 19 ژوئن 1923 آثار حقوقى بیشترى براى فرزندخواندگى در نظر گرفته شد و تسهیلاتى در زمینه فرزندخواندگى فراهم گردید.همین امر باعث‏شد كه فرزندخواندگى گسترش و افزایش قابل توجهى پیدا كند.بتدریج در سالهاى 1939 و 1941 و 1957 و 1963 و 1966 و.. ...، تغییرات و تحولات اساسى به منظور حمایت از اطفال بدون سرپرست و استحكام بخشیدن به كانون خانوادگى و سالم سازى جامعه در امر فرزندخواندگى به وجود آمد و سرانجام دو نوع فرزندخواندگى «ساده‏» و «كامل‏» با آثار حقوقى متفاوت در حقوق كشور فرانسه و دیگر كشورهاى اروپایى متاثر از حقوق فرانسه برقرار گردید.

 «فرزندخواندگى كامل‏» ، نهادى است كه در این نهاد بین فرزندخوانده از هت‏حضانت و تربیت و ولایت و حرمت نكاح و توارث و استفاده از نام خانوادگى پذیرنده كودك، با فرزند واقعى تفاوتى وجود ندارد و رابطه فرزندخوانده كامل با خانواده اصلى وى كاملا قطع مى‏شود. (5) ولى «فرزندخوانده ساده‏» (6) فقط از بعضى از مزایاى فرزندواقعى بهره‏مند مى‏شود; این نوع فرزندخواندگى قابل فسخ است و رابطه كودك با خانواده اصلى وى نیز قطع نمى‏شود (7)

در ایران قبل از حمله اعراب و پیش از استقرار ضوابط اسلامى، فرزندخواندگى توام با اعتقادات مذهبى مرسوم بود.زرتشتیان كه بیشتر مردم ایران ر تشكیل مى‏دادند، بر این باور بودند كه فرزند هر كس پل ورود او به بهشت است و افراد فاقد اولاد در روز قیامت و دنیاى دیگر پلى ندارند تا از طریق آن وارد بهشت گردند; این گونه افراد عقیم و بدون‏فرزند مى‏توانستند از راه فرزندخواندگى براى ورود به بهشت پل‏سازى نمایند.در ایران س نوع فرزندخواندگى مرسوم بود:

نخست: «فرزندخوانده انتخابى‏» و آن فرزندخوانده‏اى بود كه پدر و مادر خوانده فاقد فرزند، در زمان حیات خود، او را به فرزندى مى‏پذیرفتند. دوم: «فرزندخوانده قهرى‏» زن ممتازه (8) یا دختر منحصر متوفایى بود كه آن متوفى برادر یا پسرى نداشت كه در این صورت آن زن یا دختر بدون اراده و به طور قهرى فرزندخوانده متوفى محسوب مى‏گردید. سوم: فرزندخوانده‏اى كه ورثه متوفاى بدون اولاد بعد از فوتش براى او انتخاب مى‏كردند.

 فرزندخوانده از هر نوع كه بود به قائم مقامى متوفى، مراسم مذهبى را انجام مى‏داد و تمام اختیارات و قدرت متوفى به فرزند خوانده وى انتقال مى‏یافت. در بین اقوام و قبایل عرب و شبه جزیره عربستان قبل از ظهور اسلام تبنى و فرزندخواندگى مرسوم بود و فرزندخوانده «دعى‏» نامیده مى‏شد. (9) قبایل و اعراب بدوى در صحراى سوزان عربستان به شكل چادرنشینى زندگى مى‏كردند و غالب قبایل عرب با توجه به موقعیت مكان و سرزمین خشك و بى‏آب و علف، زندگى مناسبى نداشتند و قتل و غارت، بویژه هجوم به كاروان‏ها و غارت اموال آنها براى امرار معاش امرى عادى تلقى مى‏شد و چون اقوام و كاروان‏ها و خانواده‏هادر معرض تهاجم و غارت قرار مى‏گرفتند، داشتن نیروى تهاجمى یا دفاعى امر ضرورى به حساب مى‏آمد و براى تامین این نیاز و ایجاد اقتدار لازم در نظر قبایل، پسر از بعد نیروى جنگى، ارزش فراوانى داشت;

ولى دختر موجودى ناتوان بود كه نه قدرت دفاعى داشت و نه قادر بود به قبیله یا كاروانى حمله و اموال آنها را براى امرار معاش به غارت ببرد، بلكه به عكس در آن موقعیت زمانى و مكانى در معرض تجاوز مهاجمان قرار مى‏گرفت.بنابراین اعضاى قبیله براى محافظت از دختر ضمن مصرف كردن بخشى از نیرویشان، از تحصیل معاش نیز باز مى‏ماندند.دختر از دیدگاه آنان موجودى مزاحم بود و اعراب از تولد دختر نه تنها خوشحال نمى‏شدند، بلكه فوق‏العاده عصبانى و خشمگین مى‏شدند و از ترس هتك حیثیت و شرافت‏خانوادگى ناشى از ربوده شدن دختر و تجاوز به وى، دختران معصوم و بى‏پناه را زنده‏به‏گور مى‏كردند; اما با ولادت پسر جشن مى‏گرفتند و شادى مى‏كردند.آنها هر چه بیشتر صاحب پسر مى‏شدند بر قدرت آنها افزوده مى‏شد و اگر خانواده‏اى پسر نداشت‏یا تعداد آنها كم بود، از طریق فرزندخواندگى این كمبود را جبران مى‏كرد;

 لذا داشتن پسرخوانده امرى پسندیده به شمار مى‏آمد و بین پدرخوانده و فرزندخوانده یا مادرخوانده و پسرخوانده براساس سنت دیرینه روابطى وجود داشت و ضوابطى حاكم بود; از جمله اینكه، فرزندخوانده از پذیرنده فرزند ارث مى‏برد و زوجه فرزندخوانده مثل زوجه فرزند واقعى عروس پدرخوانده محسوب مى‏گردید;

پس ازدواج پدرخوانده با زوجه پسرخوانده مباح و مجاز نبود. بنابراین اگر فرزندخوانده‏اى زوجه خود را طلاق مى‏داد و یا در اثر فوت یا كشته شدن فرزندخوانده زوجه‏اش بیوه مى‏شد، پدرخوانده مجاز نبود با زن پسرخوانده ازدواج كند كه این طرز تفكر در میان مردم قوت داشت و در ابتداى پیدایش اسلام نیز با شدت و تعصب فراوان رعایت مى‏گردید ولى با رشد و توسعه اسلام در زمینه‏هاى مختلف اجتماعى از جمله در فرزندخواندگى تحولاتى به وجود آمد و بنابر قولى فرزندخواندگى در اسلام منسوخ گردید.اساس تلاش اسلام و پیغمبر صلى الله علیه وآله بر شكستن بت‏هاى نفس و نابود كردن بسیارى از معیارهاى غلط دوران جاهلیت و جایگزین كردن ارزش‏هاى واقعى و كرامت‏هاى انسانى بر مفاخر واهى قبیله‏اى و عشیره‏اى و برترى دادن تقوا بر قدرت مادى و ظاهرى و استقرار عدالت و ریشه‏كن كردن اختلاف طبقاتى استوار بود و براى نیل به این اهداف، پیغمبر صلى الله علیه وآله طرق مختلفى را مى‏پیمود و از ابزار متفاوتى استفاده مى‏كرد.

از جمله اقدام ایشان براى استوار كردن عقیده «ان اكرمكم عندالله اتقیكم‏» این بود كه از زینب - دختر عمه خود، كه مادرش از قبیله قریش و پدرش از قبیله معروف اسدى بود براى زید فرزندخوانده خود خواستگارى كرد.زیدبن‏شراحیل كلبى از قبیله بنى‏عبدود به روایتى برده و اسیرى بود كه شخصى بنام حكیم‏بن‏خرام از بازار عكاظ خریدارى و در مكه به خدیجه همسر پیغمبر صلى الله علیه وآله فروخت و خدیجه زید را به همسر خود بخشیده بود كه بعد از مدتى این غلام آزاد شد و پیغمبر صلى الله علیه وآله او را به فرزندخواندگى پذیرفت. (10)

همان طور كه گفته شد، پیغمبر صلى الله علیه وآله از زینب كه زنى صاحب جمال بود، براى زید، فرزندخوانده خود كه مردم عرب او را زیدبن محمد مى‏نامیدند، خواستگارى  كرد و بعد از رفع توهماتى كه پیش آمده بود، زینب به ازدواج زید درآمد.ولى شاید به این علت كه جامعه آن زمان و طرز تفكر مردم هنوز آمادگى پذیرش فكر بلند پیغمبر صلى الله علیه وآله را نداشت، این وصلت ادامه نیافت و بعد از مدتى بین زید و زینب اختلاف پیش آمد و توصیه پیغمبر صلى الله علیه وآله بر ادامه زندگى این دو نفر مفید واقع نشد و سرانجام زید و زینب از هم جدا شدند و بعد از وقوع طلاق و انقضاى عده، پیغمبر صلى الله علیه وآله بنا بر عللى تصمیم گرفت زینب را به ازدواج خود درآورد.بدین منظور زید را براى این خواستگارى مامور كرد.بعد از وقوع ازدواج بین پیغمبر صلى الله علیه وآله و زینب - كه در نظر اعراب نوعى خرق عادت بود مورد اعتراض شدید مردم، خصوصا دشمنان پیغمبر صلى الله علیه وآله گردید و بر او خرده گرفتند كه چرا پیغمبر صلى الله علیه وآله بر خلاف رسم عرب با عروس خود ازدواج كرده ولى ما را از آن نهى مى‏كند. پیغمبر صلى الله علیه وآله در برابر اعتراضات شدید مردم و در د اع از عمل خود فرمودند: من پسرى ندارم تا عروس داشته باشم و چون زید فرزند صلبى من نیست، خرق عادت نشده و در نتیجه با عروس خود ازدواج نكرده‏ام; چرا كه فرزندخوانده فرزند نیست. آیه كریمه 40 از سوره احزاب در این زمینه مى‏فرماید: «ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول‏الله و خاتم النبیین و كان الله بكل شى‏ء علیما» و همچنین در آیه 4 همان سوره ذكر شده است: «...ما جعل ادعیائكم ابنائكم ذلكم قولكم بافواهكم و الله یقول الحق و هو یهدى السبیل‏» و در آیه 5 همین سوره چنین آمده است: «ادعوهم لابائهم هو اقسط عند الله فان لم تعلموا آبائهم فاخوانكم فى الدین و موالیكم...». در د آیه اخیر تصریح شده كه فرزندخواندگان شما فرزند واقعى و صلبى شما نیستند و آنچه شما مى‏گویید و چنین طفلى را فرزند خود یا دیگران مى‏نامید، واقعیت ندارد.

باید فرزندخوانده‏ها را به نام پدران واقعى آنها بنامید كه درست و واقعیت همین است و اگر پدر آنها مشخص نباشد، این گونه افراد برادران دینى و دوستان و یاوران شما تلقى مى‏گردند.در آیه 37 همین سوره ازدواج با مطلقه یا بیوه فرزندخوانده مباح و مجاز شمرده شده است. (11) با توجه به آنچه گفته شد، ممكن است تصور شود كه فرزندخواندگى در اسلام به طور كلى منسوخ شده است، ولى به نظر مى‏رسد با توجه به دلایل زیر برداشت فوق مخدوش است:

اولا: در حقوق اسلام فرزندخواندگى و داشتن فرزندخوانده ممنوع نشده و نمى‏توان دلیل محكمى بر ممنوعیت آن ارائه كرد.

ثانیا: آیات 4 و 37 سوره احزاب در مقام بیان واقعیت است تا آنچه خلاف حقیقت در ذهن مردم نسبت‏به فرزندان واقعى و فرزندخواندگان به وجود آمده بود تفكیك و متمایز گردد و تفاوت دو نوع فرزند روشن شود; لذا شارع در مقام الغاء فرزندخواندگان نبوده است.

 ثالثا: اگر با توجه به آیات 4 و 37 مذكور، تردیدى در اباحه و حرمت فرزندخواندگى به وجود آید، طبق قاعده عقلى و شرعى اصالة الاباحه، داشتن فرزندخوانده امرى مباح است.

رابعا: تغییر آثار حقوقى فرزندخواندگى مرسوم در د ره جاهلیت دلالت‏بر نسخ كامل آن ندارد. خامسا: ذكر فرزندخوانده و جواز ازدواج با زنان فرزندخوانده در آیه 37 سوره احزاب كه به دنبال آیه 4 آن سوره نازل گردیده است، دلالت‏بر ابقاى نهاد فرزندخواندگى دارد و الا در صورت منسوخ بودن فرزندخواندگى، مطرح كردن دوباره آن از طرف شارع زینبده نیست.ضمنا مفهوم قسمت اخیر آیه 23 سوره نساء: «...و حلائل ابنائكم الذین من اصلابكم...» كه ازدواج با زن پسر صلبى بر پدر حرام گردیده، مؤید بقاى فرزندخواندگى است.

سادسا: پیغمبر صلى الله علیه وآله بعد از نزول آیات مربوط به فرزندخواندگى، زید را از خانواده خود طرد نكرد و هیچ گونه اخلالى در روابط عاطفى موجود بین زید و پیغمبر صلى الله علیه وآله تا زمانى كه زید در قید حیات بود به وجود نیامد كه خود دلالت‏بر وجود و بقاى این نهاد حقوقى است. 4.فواید فرزندخواندگى فرزندخواندگى در شرایط كنونى و جوامع امروزى، براى استحكام و گرمى بخشیدن به كانون خانواده‏هاى بدون اولاد و سالم سازى جامعه و رفع مشكلات روحى اطفال بدون سرپرست و كاستن ناهنجارى‏هاى روانى زن و شوهرى كه از نعمت فرزنددارشدن محروم هستند، نقش و فایده چشمگیرى دارد و از بار مسؤولیت دولت نیز كاسته خواهد شد.

روانشناسان و جامعه‏شناسان جهان عقیده دارند: بهترین محیط براى پرورش روح كودكان و تلطیف عواطف آنان، محیط خانه و مجموعه خانواده است.كودك علاوه بر غذا و لباس، نیاز به محبت دارد و اطفالى كه از نعمت‏خانواده و گرمى و محبت آن محروم هستند و در محیطهاى شبانه‏روزى نظیر شیرخوارگاه‏ها و پرورشگاه‏ها و مراكز دیگر زندگى مى‏كنند، غالبا به اختلال و عقب افتادگى فكرى و ذهنى و ناراحتى‏هاى عصبى مبتلا مى‏گردند; زیرا محبت‏به مثابه یك قاشق عسل است كه اگر به یك نفر خورانده شود، طعم و شیرینى و نیروبخشى آن محسوس است و اگر آن را در د یا بیست لیتر آب مخلوط كنند، اثر و فایده خود را از دست‏خواهد داد و كسانى كه آن را مى‏چشند طعم و شیرینى یا انرژى آن را دریافت نخواهند كرد.بنابراین محبت‏یك زن یا مرد قادر است فقط روح یك یا دو كودك را ارضا كند، ولى به حال پنجاه كودك در یك پرورشگاه، مفید نخواهد بود; و بفرض كه لبخندى بر لب سرپرستان و مربیان پرورشگاه به طور مصنوعى ظاهر شود، این لبخند قادر به تلطیف و پرورش احساس و عواطف آن همه كودك نخواهد بود.به همین دلیل، بسیارى از متفكران و روانشناسان قدیم و جدید، خانواده را بهترین محیط براى رشد جسم و روح اطفال مى‏دانند و پرورشگاه‏ها را براى كودكان در حكم زندان و تبعیدگاه تلقى مى‏كنند كه این امر مورد توجه اسلام نیز قرار گرفته و نگاهدارى اطفال بى‏سرپرست و ایتام در مكان‏هاى عمومى و تامین غذا و لباس آنان را كافى و مفید نمى‏داند و توصیه اكید دارد كه این گونه اطفال در خانواده‏ها رشد كنند و به آنها با محبت رفتار شود.در این زمینه پیغمبراكرم صلى الله علیه وآله فرمودند: «خیر بیوتكم بیت فیه یتیم یحسن الیه و شر بیوتكم بیت‏یساء الیه; بهترین خانه آن خانه‏اى است كه در آن به یتیمى محبت‏شود و بدترین آن، خانه‏اى است كه با یتیمى بدرفتارى شود» . (12) حضرت على علیه السلام در فرمان تاریخى خود به مالك اشتر دستور مى‏دهد تا مواظب یتیمان باشد و به وضع آنان رسیدگى كند. (13) 

نیز در وصیت‏خود به امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرمود: «یتیمان را گرسنه نگذارید و مواظب باشید كه در اثر بى‏سرپرستى تباه نگردند» . (14) اطفال، بویژه اطفال بى‏سرپرست‏به علت آمادگى فراوان در پذیرش خوب و بد، اگر در محیط نامساعد قرار گیرند، فاسد و تباه خواهند شد و اگر طعم محبت را نچشند دچار عقده‏هاى روانى خواهند گشت كه ضرر آن متوجه جامعه‏اى مى‏شود كه چنین اطفالى در محیط نامناسب آن رشد كرده و وارد زنجیره فعال اجتماع مى‏شوند و چون انسان در ابتدا شقى و فاسد خلق نشده است و چنانچه قرآن مى‏فرماید: «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم‏» (15) ، بنابراین محیط زندگى و تربیتى عواملى است كه در طفل اثر مى‏گذارد و او را فاسق یا شایسته تربیت و وارد جامعه مى‏كند. همان طور كه اشاره شد، نهاد فرزندخواندگى علاوه بر فوایدى كه براى فرزندخوانده دارد، براى استحكام بخشیدن اساس خانواده و از بین بردن ناهنجارى‏هاى آشكار و پنهان زن و شوهرى كه از داشتن فرزند واقعى محروم مانده‏اند بسیار كارساز است و زن و شوهرى كه فاقد فرزند هستند، ولى با عشق و علاقه، زندگى مشترك را ادامه مى‏دهند، از طریق پذیرش كودكى در خانواده خود، غم پنهانى این محرومیت را به فراموشى مى‏سپرند یا از سنگینى و فشار آن مى‏كاهند و طفل بیگناه حاصل از عوامل طبیعى یا غیرطبیعى همانند فرزند واقعى در پناه این خانواده به نحو مطلوب رشد كرده وارد جامعه مى‏شود;

بنابراین فرزندخواندگى در سالم‏سازى خانواده و ایجاد روح تازه و رونق بیشتر به زندگى زناشویى، كمك مؤثرى خواهد كرد و به تجربه ثابت‏شده است كه چنان رابطه عاطفى عمیقى بین فرزندخوانده و پدر و مادرخوانده ایجاد خواهد شد كه فاصله بین فرزند واقعى و ظاهرى بكلى محو مى‏گردد و زن و شوهر فراموش مى‏كنند كه طفل مزبور فرزند واقعى آنها نیست; لذا علاقه‏مندان به داشتن فرزند مى‏توانند این كمبود را به طریق فرزندخواندگى جبران و سعادت كانون زناشویى را تكمیل نمایند.

در فایده اجتماعى‏فرزندخواندگى نیز تردیدى نیست; زیرا وقتى اطفال بدون سرپرست جذب خانواده شوند و در محیط مناسب رشد كنند، در آینده جوانانى متعادل و دور از ناهنجارى‏هاى روحى، فعالانه وارد جامعه مى‏شوند كه از نظر اجتماعى، سیاسى و اقتصادى افرادى مفید و ارزنده خواهند بود; ضمن اینكه از مشكلات دولت نیز در زمینه نگاهدارى اولیه و تربیت ادوار مختلف این گونه اطفال كاسته مى‏شود. البته این نهاد مفید حقوقى ممكن است گاهى مورد سوءاستفاده قرارگیرد و بندرت مورد بهره‏بردارى اقتصادى و غیره قرارگیرد كه این گونه سوءاستفاده‏ها در تمام نهادهاى مفید از جمله نهاد مقدس نكاح امكان‏پذیر است.بنابراین به بهانه مفسده احتمالى نمى‏توان از این نهاد مفید و مهم چشم پوشید و از آن در جهت پیشبرد اهداف اجتماعى استفاده نكرد.براى جلوگیرى از سوءاستفاده احتمالى و مفاسد آن باید در تنظیم قوانین و مقررات مربوط دقت كافى به كار رود و نوعى نظارت ولو به طور غیرمستقیم در جهت‏حمایت از كودكان بى‏پناه كه تحت‏سرپرستى خانواده‏ها قرار مى‏گیرند اعمال گردد.

حقوق کودکان از موارد مهم در  سیستم رفاهی یک کشور محسوب می شود . چرا که کودکان بی دفاع اند و  در گرفتن و شناسایی حقوق خود ناتوان . یکی از گروههای هدف ما در ارایه خدمات رفاهی کودکان می باشند . کودکان بی سرپریت و کودکان بدسرپرست گروهی اند که  لزوم خدمات اجتماعی و رفاهی  و حمایتهای قانونی مرتبط با آنها از دیرباز مورد توجه کشورهای مختلف بوده است. در سطح بین المللی نیز همواره تلاشهایی صورت می گیرد تا به حمایتهای قانونی آنها افزوده شود. قوانین مختلف ضمانت های اجرایی را برای حکومتها فراهم می آورند تا به این کودکان بر طبق برنامه های منسجم ارایه خدمت شود. در این مقاله  قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران که به مسئله کودکان بی سرپرست پرداخته  اند مورد بررسی قرار می گیرد

این متن فقط قسمتی از فرزند خواندگی می باشد

جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 3,900 تومان

خرید

برچسب ها : فرزند خواندگی , پدرخوانده , مادرخوانده , فرزندخوانده , دانلود فرزند خواندگی , تاسیس حقوقى , دعى , فرزند حكمى یا ظاهرى

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر