امروز: شنبه 1 دی 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

شیعه واقعی كیست؟

شیعه واقعی كیست؟دسته: معارف اسلامی
بازدید: 55 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 72 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 102

مقدمه معنای لغوی شیعه یاران و پیروان است و شایع یعنی دنبال كرد و تبعیت نمود و در اصطلاح شیعه به كسانی می گویند كه از علی و فرزندانش علیهم السلام تبعیت و پیروی نموده و ولایت آنان را پذیرفته اند و این نام برای پیروان اهل بیت بقدری مشهور و معروف شده كه تا واژه شیعه بر زبان جاری می شود بی درنگ پیروان علی در ذهن می آید برخی از نویسندگان و مورخان پید

قیمت فایل فقط 6,900 تومان

خرید

 شیعه واقعی كیست؟

مقدمه:

معنای لغوی شیعه یاران و پیروان است و شایع یعنی دنبال كرد و تبعیت نمود و در اصطلاح شیعه به كسانی می گویند كه از علی و فرزندانش علیهم السلام تبعیت و پیروی نموده و ولایت آنان را پذیرفته اند و این نام برای پیروان اهل بیت بقدری مشهور و معروف شده كه تا واژه شیعه بر زبان جاری می شود بی درنگ پیروان علی در ذهن می آید برخی از نویسندگان و مورخان پیدایش شیعه را پس از رحلت رسول اكرم(ص)و یا پس از قتل عثمان دانسته و برخی فراتر رفتند تكوین مذهب شیعه را در ایام فتنه طلحه و زبیر دانسته اند در حالی كه ما معتقدیم شخص رسول اكرم (ص) مذهب تشیع را ایجاد كرده و در نخستین روزهای بعثت كه بنی هاشم را بر اساس آیه‹‹وُانْذِرً عشیُرتكْ الاقربین›› دعوت كرد فرمود: هر كه از شما با من بیعت كند جانشین من خواهد بود و كسی جز علی پاسخ مثبت به حضرتش نداد. از آن روز پیروان واقعی حضرتش مشخص و متمایز گردیدند پیامبر اكرم (ص) در آن مناسبت و در مناسبتهای گوناگون دیگر تا حجته الوداع تنها و تنها علی را برادر، وارث، وزیر، وصی، خلیفه و جانشین خود معرفی كرد و به مردم فهماند كه هر كه او مولایش است پس علی نیز مولا و سرور اوست و باید از او فرمان ببرد و ولایتش را بپذیرد و بی گمان اهل سنت و اقعی كسانی هستند كه در روز نخست پیغام مولا و رهبر شان، رسول خدا (ص)را با دل و جان شنیدند و پذیرفتند و در برابرنص صریح او اجتهاد نكردند و با پیامبر مخالفت نورزیدند و پیروی از علی را مانند پیروی از رسول خدا(ص) و اجب و لازم دانستند. جالب اینجا است روایتهایی كه پیامبر درآنها دستور پیروی از علی را داده است و علی را به عنوان وصی، ولی و خلیفه خود تعیین كرده است در مصادر اهل سنت صدها روایت است و با این حال نه تنها به آن اهمیت نداده بلكه آن را رها كرده و از آن می گذرند گویا این همه روایت برای آنها كافی نیست مطلبی كه شاید برای برخی از دوستان تازگی داشته باشد این است كه رسول اكرم(ص) بر واژه شیعه اصرار داشته و شیعیان علی را شیعه خود و رستگاری و سعادت را در شیعه بودن دانسته و بشارت به بهشت را در شیعیان علی منحصر نموده است ودراصل این نام مقدس را آن حضرت به پیروان علی گذارده نه اینكه پس از وفاتش نامگذاری شده باشد. حال در برابر این روایتها كه شیعیان علی را می ستاید و متجاوز از 120 مورد در مصادر قطعی و موثق اهل سنت آمده است آنان چه پاسخی دارند و چگونه آن را با وضعیت خویش منطبق می دانند خود باید پاسخگو باشند و یا اینكه سر تسلیم و اطاعت را فرود آورده و این سخنان حضرت رسول اكرم(ص) را نیز مانند دیگر سخنانش با قلبی پاك و عاری از هر كینه وتعصبی بپذیرند و چنین توقع به جایی هم از حق جویان هست،چه اینكه در كتاب خدا آمده است: ‹‹وُماْینطقْ عُن الهُوی  اِنً هْوُ اِلاوُحًیّ یْوحُی›› او هرگز از روی هوا و هوس سخن نمی گوید و سخنش جز وحی منزل نیست و در آیه دیگری می فرماید:‹‹و ما آتاكُمْ الرسْولُ فخُذوهْ و ما نهاكمً عُنْدْ فاْ نتَهْوا›› و هر چه از رسول خدا به شما رسد به آن عمل كند و از هر چه بازداشت امتناع ورزید.

شیعه علی در زبان پیامبر

چنانكه ذكر شد رسول اكرم(ص) درموارد گوناگونی شیعیان علی را ستوده و آنان رابشارت به بهشت برین ورستگاری داده است جالب است كه بیشتر این احادیث دركتابهای معتبر حدیث و تفسیر اهل سنت آمده است كه برای نمونه به برخی ازآنها اشاره می شود تا برادران اهل سنت بدانند ما اگر پیروی از علی و آل علی می كنیم به دستور تخلف ناپذیر پیامبركه در كتابهای اهل سنت وارد شده است عمل می نماییم و اگرآنان نیز خواهان رستگاری روز جزا هستند به این صراط مستقیم الهی روی آورند و دست دردست برادران شیعه خود بگذارند و همه باهم اهل سنت واقعی گردند كه بی گمان سنی واقعی تنها به كسی اطلاق می شود كه به سنت پاك پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمل كند و در آن پا بر جا بماند نه اینكه اسمی بی مسمی بر خود بگذارد. هیثمی در كتاب مجمع الزوائدش روایت كرده است. كه رسول خدا (ص) به علی فرمود: تو و شیعیانت به حوض من وارد می شوید در حالی كه سیراب و شادكام و رو سفید هستید و همانا دشمنانت بر حوض من وارد می شوند درحالی كه تشنه لب و اندوهگین اند. ابو سعید حذری از ام سلمه نقل می كند، كه رسول خدا(ص) به علی فرمود یا علی! تو و شیعیانت در بهشت هستید. ابن عدی و ذهبی نیز كه هر دو از علمای بزرگ اهل سنت اند در كتابشان از رسول خدا(ص) نقل كرده اند كه به علی فرمود: هان ! تو ای فرزند ابوطالب و شیعیانت در بهشت هستید. احمدبن محمد فقیه طبری در فضایل به اسنادش از طاوس از ابن عباس نقل كرده است كه رسول خدا(ص) به علی فرمود: اگر تمام آفریدگان بر ولایتت اجتماع می كردند خداوند هرگز جهنم را نمی آفرید و همانا تو و شیعیانت رستگاران روز رستاخیز هستید. در كشف الغمه، ابوبكربن مردودیه به اسنادش از ابوهریره نقل كرده كه رسول خدا به علی (ع) فرمود: تو و شیعیانت همراه من در بهشت هستید پس رسول خدا این آیه را تلاوت فرمود «اخواناً علی سررٍ متقابلین» برادر ابن كه روبروی یكدیگر بر تختهای بهشتی تكیه زده اند. در كنزالكراجی و كفایه الطالب حدیثی از جابربن عبدالله نقل كرده اند كه رسول خدا به علی فرمود: همانا شیعیانت با سیمایی نورانی بر منبرهایی از نور گرداگرد من (در روز رستاخیز) خواهند بود و من شفاعتشان خواهم كرد و آنان فردا در بهشت همسایگان من اند. در امالی ازنسانی، و از اسدی، طی روایتی از علی (ع) نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: یا علی! همانا تو وصی، خلیفه، وزیر، وارث و پدر فرزندان من هستی و شیعیانت شیعیان من و دوستانت دوستان من و دشمنانت دشمنان من خوشا به حال كسی كه از تو پیروی كرد و چه بدبخت شد كسی كه با تو دشمنی نمود و بی گمان فرشتگان با ولایت و محبت تو به خدای متعال نزدیك می شوند به خدا قسم یاران و دوستانت در آسمان بیشتر از زمین هستند. ابن حجر هیثمی در العبواعق المحرقه این حدیث را آورده است. و همچنین ابن عساكر در تاریخ خود از رسول خدا(ص) نقل می كند كه فرمود: یا علی نخستین چهار نفری كه وارد بهشت می شوند من و تو و حسن و حسین هستیم و سپس ذریه ما و پس از آنها همسران ما هستند و شیعیانمان در طرف راست و چپ ما قرار دارند. در مستدرك حاكم آمده است كه پیامبر (ص)فرمود:‹‹من اصل درختم و فاطمه فرعش و علی لقاحش و حسن و حسین میوه هایش و شیعیانمان برگهای آن درخت اند.›› با وجود چنین روایتهای صریح جای چه ابهامی باقی می ماند؟ و چه شده كه گروهی از مسلمین به سوی دیگران روی آورده اند و از علی وآل علی روی برگردانده اند؟ هیثمی در مجمع الزوایدش خطبه ای را از رسول خدا(ص)نقل می كند كه حضرت در آن می فرماید ای مردم هركه با ما اهل بیت دشمنی كند خدای متعال در روز رستاخیز او را یهودی محشور فرماید. رسول خدا هرگز یك بار مردم را سفارش به پیروی از فلان و فلان نكرد و شیعیان و پیروان سایر اصحاب را نستود و اصلا شیعه ای جز شیعه علی نپذیرفت او شیعیان و پیروان علی را شیعیان و پیروان خود می دانست و به مردم دستور می داد كه اگر ولایت او را می پذیرند و لایت علی را نیز بپذیرند. ملاحظه فرمایید آنقدر كه بنی امیه و پیشاپیش آنان معاویه درهم و دینارها و زر و سیمها را نثار چاپلوسان و متعلقان دین فروش كردند كه روایتهای دروغینی را از رسول خدا(ص) در ستایش برخی از اصحاب نقل كنند و در این راستا آن كاسه لسیان وزر بگیران كه رضایت خدا را با مشتی درهم و دینار بی ارزش معاوضه كردند روایتهای بسیاری را ساختند ولی با این حال یك جا نمی توان پیدا كرد كه پیامبر مثلاً فرموده باشد ای فلان و فلان شیعیان تو رستگارند! به خدا رضایت خدا فقط در رضایت خاندان پیامبر است وبس. چرا نباید بیدار شویم و خویشتن را از ورطه هلاكت حتمی رها سازیم و به دامان پر مهر و محبت اهل بیت روی آوریم؟ و مگر اهل بیت از پیش خود چیزی دارند ؟ آنان هر چه می گویند قال رسول الله است و قول رسول الله قول خدا است كه هرگز ار روی هوا وهوس نیست و جز و حی نمی گویند.

فضیلت رافضه و ستایش این نام

علی بن ابساط از عتیبه بن فروش از حضرت صادق(ع) فرمود به خدا چه نام خوبی خدا به شما بخشیده مادامیكه به گفتارما پایبند باشید و به ما دروغ نبندید و گوید حضرت صادق(ع) همین جملات رابه من فرمود در وقتی به آن حضرت عرض كردم مردی به من گفته است به ترس از اینكه رافضی باشی. ابن یزید از ابوالجارود نقل می كند كه گفت خدا دوگوشش را كر كند همچنانچه دو چشم او را نابینا ساخته اگر از حضرت باقر(ع) نشنیده باشد وقتی كه مردی به آن حضرت عرض كرد فلانی نامی روی ما گذاشته فرمود چه نامی؟ عرض كرد ما را رافضه می نامد حضرت باقر(ع) با دست مبارك به سینه اش اشاره كرده فرمود و من از را فضه ام و او از من است و این جمله را سه بار فرمود. ابن یزید از.... از ابوبصیر روایت كند كه به حضرت باقر(ع) عرض كردم قربان نامی روی ماگذاشتند و فرمانداران با آن نام خون و مال و ازار ما را مباح دانسته اند فرمود چیست آن؟ گفت رافضه حضرت فرمودند همانا هفتاد نفر از لشكر فرعون او را طرد كردند و نزد موسی(ع) آمدند و در میان قوم موسی هیچ كس از آن هفتاد نفر كوشاتر و نسبت به هارون (برادر موسی) دوست تر نبود از این جهت قوم موسی آنها را رافضه نامیدند و خدا به موسی(ع) وحی كرد كه این نام را برای آندسته در تورات ثبت كن زیرا نامی است كه من به آنها بخشیدم بنابراین این اسمی است كه خدا به شما بخشیده است. از محمد بن قاسم بن عبید از سلیمان اعمش گوید بر حضرت صادق (ع) وارد شدم وعرض كردم قربان مردم ما را رافضی می نامند رافضی چیست؟ فرمود بخدا مردم شما را با این اسم ننامیده اند بلكه خداوند شما را با این نام در تورات و انجیل به زبان موسی وعیسی(ع) نامیده و جهتش آن بود كه هفتاد نفراز قوم فرعون او را رها كردند و به دین موسی در آمدند و خداوند آنها را رافضه نامید و به موسی وحی كرد این نام را در تورات برای آنها ثبت كن تا در آینده نیز به زبان محمد(ص) صاحب این نام شوند.

معنای اهل سنت

اهل سنت به اكثریت عظیم مسلمانان گفته می شود كه در حدود سه چهارم امت اسلامی را در بر میگیرد آنان از چهار امام اهل سنت عین ابوحنیفه، مالك، شافعی و احمدحنبل پیروی می كنند و به این ترتیب به چهار شاخه تقسیم می شوند. از این گروه بزرگ یك شاخه كوچكتر جدا شد كه چارچوب اندیشه های آنان را ابن تیمیه پدید آورد و آن را سلفیه و ابن تیمیه را مجدد السنه می خوانند. سپس و هابیت به رهبری محمد بن الوهاب آن را دنبال كرد كه امروز مذهب اسمی در عربستان است. همه این گروهها خود را اهل سنت می خوانند و گاهی هم یك كلمه آن می افزایند و برخود نام اهل سنت و جماعت میگذارند از لابلای بحثهای تاریخی، روشن خواهد شد كه هركس پیروآنچه ‹‹خلافت را شده›› نام گرفته باشد و خلفای راشدین یعنی ابوبكر، عمر، عثمان و علی را بپذیرد. و یكسان به امامت آنهاگردن نهد چه در روزگارآنان و چه امروز، سنی و ‹‹اهل سنت و جماعت›› نام می گیرد. و هر كس خلافت را به این صورت نپذیرد و آن را بر خلاف قانون بداند و عقیده داشته باشد كه پیامبر علی بن ابی طالب را به نام برای خلافت معرفی كرده به او ‹‹رافضی›› می گویند. و نیز روشن می شود كه همه فرمانروایان از ابوبكر تا آخرین خلفای بنی عباس از اهل سنت راضی هستند و با آنان موافق و شیعیان و پیروان علی و آنان كه به خلافت با او بیعت كردند و پس از او دست بیعت به فرزندانش دادند را دشمن دارند و از آنان انتقام می گیرند. (ناگفته پیداست كه خود امیرالمومنین علی (ع) از این مجموعه جداست)بنابراین علی بن ابی طالب و شیعیان او نزد اینان ‹‹اهل سنت و جماعت›› شمرده نمی شوند گویا این اصطلاح یعینی اهل سنت و جماعت برای رویا رویی با علی (ع) و شیعیان او درست شده و به منظور من همین امر پس از پیامبر (ص)مهمترین علت تقسیم امت اسلامی به سنی و شیعه است. اگر به رشد یابی و پرده برداری از حقایق بپردازیم و به منابع تاریخی مورد اعتماد توجه كنیم می بینیم كه این تقسیم بلافاصله پس ازگذشت پیامبر پدیدار شده زیرا ابوبكركار را به دست گرفت و بر تحت خلافت نشست و اكثریت عظیمی از صحابه او را یاری كردند و تنها علی بن ابی طالب و بنی هاشم و عده ای از صحابه كه بیشتر آنها از موالی (بردگان آزاد شده بودند؛ با او مخالفت كردند. بدیهی است كه قدرت حاكم اینان را از خود راند و شورش و بیرون از صف مسلمانان خوانده و همه توان خود را برای فلج كردن آنان از راههای اقتصاد، اجتماعی و سیاسی به كار برد. روشن است كه اهل سنت و جماعت امروز ابعاد و دامنه حوادث سیاسی آن روز را درست نمی دانند و دشمن و ستیزه جویی كه نقش ناپسندی در بر كناری و دور كردن بزرگترین شخصیت تاریخ بشریت پس از پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) داشت را در نمی یابد اهل سنت جماعت دراین روزگارگمان می كنند یا عقیده دارند كه از زمان خلفای را شدین همه چیز درست و مطابق كتاب و سنت بوده و آنها مانند ملائكه بودند و یكدیگر را احترام می كردند و هیچ گونه كینه یا طمع و آزمندی و یاخواسته های نادرستی نداشته اند به همین سلب هر چه را كه شیعه درباره صحابه بویژه خلفای راشدین بگوید نمی پذیرند گویا اهل سنت و جماعت كتابهای تاریخ را نخوانده وتنها به سخنان پیشینیان خود در ستایش صحابه بویژه خلفای راشدین بسنده كرده اند. اگر آنها دلها و دیدگان خود را بر روی حقیقت می گشودند و تاریخ و كتابهای حدیث را ورق می زدند و در پی سخن حق و درست میگشتند نظر خود را درباره بسیاری از احكام و فتواهایی كه آنها را درست می شمارند؛ تغییر می دادند. اهل سنت و جماعت آن گونه كه من می شناسم متعصب نیستند و دشمن امام علی و اهل بیت او هم به شمار نمی آیند بلكه آنان را دوست می دارند و احترام می كنند ولی درهمان حال دشمنان اهل بیت را هم دوست می دارند و آنان را نیز احترام می كنند و به آنها اقتدا می نمایند و چنین می گویند: همه از رسول خدا فرا گرفته اند! اهل سنت و جماعت به دو اصل دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا عمل نمی كنند بلكه همه را دوست می دارند و چنانچه برای علی بن ابی طالب از خدا طلب رحمت و رضوان می كنند برای معاویه بن ابی سفیان هم همین كار را انجام می دهند آنها دلباخته این نام زیبا و پرزرق و برق اهل سنت و جماعت شده اند و از درون آن آگاهی ندارند و نمی دانند كه سیاستمداران عرب با چه نقشه هایی این نام را رواج دادند و اگر روزی دریابند كه علی بن ابی طالب سنت مجسم پیامبر(ص) و دروازه دانش او است و آنها در همه چیز با او مخالفت كرده اند آنگاه از مواضع كنونی خود دست بر می دارند و به طور جدی مساله را بررسی می كنند آنگاه می بینیم كه اهل سنت تنها شیعیان راستین علی (ع) و پیامبر (ص) هستند بنابراین بر مالازم است تا این توطئه بزرگ كه مهمترین نقش را در بیرون راندن سنت محمدی از صحنه داشت را افشاركنیم این توطئه سنت پیامبر(ص) را تبدیل به بدعتهای جاهلیت كرد و مایه سرخوردگی مسلمانان و ارتدادآنها از دین و پراكندگی و اختلاف آنان گشت و در پی آن ایشان به تكفیر به یكدیگر و جنگ داخلی پرداختند و همین مایه عقب ماندگی علمی و فنی آنها شد و سرانجام كار به آنجا رسید كه سرزمینهای آنان  اشغال و مورد تجاوز قرار گرفت و آنان به خواری كشیده شدند و بی حرمتی و ذوب كردن آنان در جوامع و تمدنهای دیگر نیز دستاورد همین توطئه است.

معنای شیعه

هرگاه بخواهیم بدون تعصب و ظاهر سازی از شیعه سخن بگوییم باید آنها را چنین تعریف كنیم: یك مذهب اسلامی كه دوستدار و پیرو دوازده امام از خانواده پیامبر(ص) علی و فرزندان او هستند و در مسائل فقهی از عبادات و معاملات از آنها پیروی می كنند و كسی جز پیامبر (ص) را بالاتر از آنها نمی شمارند (مقصود از شیعه در اینجا شیعه امامیه اثناعشریه است كه جعفری نیز نامیده می شوند) این تعریف درست شیعه و بسیار كوتاه و فشرده است نباید به سخن دروغگویان گوش داد كه شیعه را دشمن اسلام یا معتقد به پیامبری علی (ع) و یا وابسته به عبدالله بن بسادی یهودی می دانند كتابها و مقاله های بسیاری وجود دارد كه با تمام توان می كوشند تا شیعیان را كافر و بیرون از آیین اسلام معرفی كنند ولی سخنان آنان تهمت و دروغ آشكار است و برای آن هیچ دلیلی ندارند و تنها گفته های پیشینیان خود یعنی دشمنان اهل بیت (ع) را درباره شیعه تكرار می كنند و ادعاهای نواصب را كه بازور و فشار بر گردن مردم سوار شدند و خاندان پیامبر و هوادارانشان را كشتند و یاآواره ساختن و یا متهم ساختند باز گو می كنند. یكی از این القابی كه بسیار در كتابهای دشمنان شیعه می آید بالقب ‹‹رافضه یا روافض›› است نخست خواننده گمان می كند كه نام روافض مخالفان از این جهت به آنها داده شده كه با اصول اسلام مخالفت كرده اند و آن را زیر پا نهاده اند یا رسالت پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) را انكاركرده اند ولی واقعیت جز این است آنها را روافض نام دادند زیرا فرمانروایان اولیه بنی امیه و بنی عباس و روحانیان درباری خواستند با این لقب آنها را بد نام كنند. شیعیان تنها به علی (ع) مهرورزیدند خلافت ابوبكر و عمر را پذیرفتند و نه خلافت هیچ یك از فرمانروایان بنی امیه و بنی عباس را آنان كه می كوشیدند با كمك برخی از حدیث سازان و جاعلان سنت در میان صحابه چنین وانمود كنند كه خلافت آنها به فرمان خداوند سبحان بوده اعلام می كردند كه این آیه شریفه درباره آنان نازل شده است. ‹‹یا اَیَهااِلذینُ امُنُوا اطیعْوا الله و اَطیعْوا الرَسولَ و اُولی الامًرمنكُمً››یعنی: ای كسانی كه ایمان آورده اید از خدا و پیامبر و فرمانروایان خویش فرمانبرداری كنید. می گفتند این آیه درباره فلانی و فلانی و ... فرود آمده است آنان ‹‹اولوالامر›› هستند و باید از آنها اطاعت كنیم آنها كسانی را اجیر كردند تا به دروغ این حدیث را به رسول خدا نسبت دهند كه: هیچ كس به اندازه یك وجب از فرمان پادشاه بیرون نمی رود مگر آن كه با مرگ جاهلیت (بی دین) از دنیا می رود پس هیچ مسلمانی حق ندارد نافرمانی پادشاه را بكند. از اینجا در می یابیم كه شیعیان همواره هدف آزار زورمندان بوده اند زیرا نمی خواستند دست در دست آنان بگذارند و با آنها بیعت كنند و این كار را گرفتن حق خاندان پیامبر می شمردند فرمانروایان درهمه تاریخ به مردم وانمود می كردند كه شیعیان با اسلام مخالفت هستند و می خواهند آن را نابود كنند و از میان ببرند چند نویسنده هم كه ادعای علم و دانش داشته اند. با آنها همراه شده اند و این سخن را بازگوكرده اند. اگر در این بازی فریبكارانه نیك بیندیشیم در می یابیم كه میان آن كسی كه می خواهد اسلام را از میان بردارد و آنكه می خواهد حكومت ستمكار نابكاری را سرنگون كند چه اندازه جدایی و فاصله است. شیعیان هرگز از اسلام بیرون نرفتند بلكه از فرمان ستمكاران بیرون بودند وتنها می خواستند حق را به صاحبانشان باز گردانند و پایه های اسلام دادگستر را استوار سازند.

تفسیر المیزان و شیعه

در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) روایت كرده كه فرمود به خدا قسم شیعیان ما در آن هنگام كه روحشان در بهشت به پروازآمده مورد عنایت الهی قرار گرفتند یقین پیدا می كنند كه بر حق بوده و دینشان دین الهی بوده است و در این موقع است كه به برادران مومن خود كه هنوز به آنها ملحق نشده اند و در دنیا هستند بشارت می دهند.

مولف: باید دانست كه این معنی نیز از قبیل تطبیق مفهوم بر مصداق است و اینكه می فرماید در بهشت یقین به حقانیت خود پیدا می كنند مراد این است كه یقین آنها در آنجا به عین الیقین است بعد از آنكه در دنیا دارای علم الیقین بوده اند وبنابراین معنی این نیست كه آنها دردنیا شك دردین خود داشته و تنها در بهشت است كه دارای یقین میشوند (سوره آل عمران از تفسیر المیزان جلد 7).

كلمه شیع جمع شیعه است كه به معنای فرقه ای است كه در پیروی سنت و مذهب متفق باشند این كلمه در آید دیگر قرآن آمده كه می فرماید" من الذین فرقوا دینهم و كانوا شیعا كل حذب مالدینهم" فرحون از آنانكه دین خود را دسته دسته كردند و فرقه ها شوند و هر حزبی به آنچه خود دارد خرسند است.(سوره حجر از تفسیر المیزان جلد 23).

سبب جدا شدن اقلیت شیعه از اكثریت سنی و بروز اختلاف

هواخواهان و پیروان علی(ع) نظریه مقام و منزلتی كه آن حضرت پیش پیغمبر اكرم (ص) و صحابه و مسلمانان داشت مسلم می داشتند كه خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اكرم از آن علی (ع) می باشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جز حوادثی كه در روزهای بیماری پیغمبر اكرم (ص) به ظهور پیوست نظر آنان را تایید می كرد. ولی برخلاف انتظار آنان درست در حالیكه پیغمبر اكرم (ص) رحلت فرمود و هنوز جسدش دفن نشده بود و اهل بیت وعده ای از صحابه سرگرم لوازم سوگواری و تجهیزاتی بودند كه خبر یافتند عده ای دیگر كه بعداً اكثریت را بردند با كمال عجله و بی آنكه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اكرم و هوادارانشان مشورت كنند و حتی كمترین اطلاعی بدهند از پیش خود در قیافه خیر خواهی برای مسلمانان خلیفه معین نموده اند وعلی و یارانش را در برابر كاری انجام یافته قرار داده اند علی (ع) و هواداران او مانند عباس و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اكرم(ص) و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابی و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتی نیز كردند ولی پاسخ شنیدند كه صلاح مسلمانان در همین بود. این انتقاد و اعتراف بود كه اقلیتی را از اكثریت جدا كرد و پیروان علی(ع) را به همین نام شیعه علی به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضای سیاست وقت مراقب بود كه اقلیت نامبرده به این نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقلیت و اكثریت منقسم نگردد بلكه خلافت را اجماعی می شمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمانان می نامیدند و گاهی با تعبیرات زشت دیگر یاد می كردند.

البته شیعه همان روزهای نخست محكوم سیاست وقت شده نتوانست به محض اعتراض كاری از پیش ببرد و علی (ع) نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروی كافی دست به یك قیام خونین نزد ولی جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اكثریت نشدند. و جانشین پیغمبر اكرم(ص) و مرجعیت علمی را حق مطلق علی (ع) می دانستند و مراجع علمی و معنوی را تنها به آن حضرت روا می دیدند و به سوی او دعوت می كردند.

نخستین حادثه ای كه مسلمانان را به شیعه و سنی تقسیم كرد

این حادثه عبارت است از موضعگیری وحشتناك عمربن خطاب و بیشتر صحابه در برابر فرمان رسول خدا (ص)كه فرمود : ‹‹ برای من كاغذ و مركب بیاورید تا برای شما نامه ای بنویسم كه هرگز گمراه نشوید.›› آنان به شدت مقاومت كردند و با سنگدلی وبی حرمتی به مقام والای آن حضرت او را متهم ساختند كه هذیان و یاوه می گوید و ادعا كردند كه كتاب خدا برای آنها بس است و نیازی به نامه پیامبر ندارند. ابن عباس این حادثه را فاجعه ای برای مسلمانان خواند و ما از این موضعگیری نتیجه می گیریم كه اكثریت مسلمانان سنت پیامبر را زیر پا نهادند و گفتند: قرآن برای ما بس است. ولی حضرت علی (ع) و گروهی از صحابه كه پیرو او بودند و اقلیتی را تشكیل می دادند كه خود پیامبر آنها را شیعه علی نامیده بود بی چون و چرا فرمان پیامبر را اجرا كردند و همه گفتار و كردار او را سنت و عمل به آنها را مانند قرآن واجب شمردند آیا قرآن نفرموده است: ای كسانی كه ایمان آورده اید از خدا و پیامبر فرمان برید رفتار عمربن خطاب نزد همه مسلمانان شناخته شده است و در سراسر زندگی خود مخالفتهایی با پیامبر(ص) داشته كه مشهور است طبیعی است كه عمر بن خطاب خود را پایبند به سنت پیامبر نمی دانست و این را آشكار می كرد. او هنگامی كه امیرالمومنین! شد بر خلاف احادیث نبوی فتوا می داد بلكه گاهی بر خلاف آیات محكم قرآن حكم می كرد و حلال خدا را حرام و حرام او را حلال می نمود. وهمین طور طبیعی است كه یاران و هواداران او در میان صحابه نیز مانند او باشند و دوستداران و دلباختگان او در گذشته و حال نیز به اصطلاح بدعتهای حسنه او را بپذیرند.

دومین حادثه درمخالفت با سنت پیامبر (ص)

خودداری برخی از صحابه از پیوستن به سپاه اسامه دومین حادثه از نوع مخالفت باسنت پیامبر است حضرت رسول (ص)خود این سپاه را تشكیل داد و دو روز پیش از درگذشت خود به آنها دستور داد كه به آن بپیوندند و با آن حركت كنند كار به جایی رسید كه برخی از آنان در كار پیامبر چون و چرا كردند و از او انتقاد نمودند كه چرا جوانی كم سن و سال راكه هنوز مو بر چهره اش نروییده و هفده سال بیش ندارد به فرماندهی آنها گمارده است. ابوبكر و عمر و برخی از صحابه از رفتن به پادگان خودداری كردند به بهانه اداره امور خلافت در مدینه ماندند با آنكه پیامبر (ص) كسانی را كه از سپاه اسامه عقب بمانند لعنت كرده بود. علی و صحابه پیرو او در این رویداد نیز به سخنان پیامبر (ص)پایبند بودند و تا آنجا كه توانستند سرسوزنی از آن دور نشدند ما علی (ع) را می بینیم كه در این مصیبت به وصیتهای پیامبر پایبند است و به غسل دادن و كفن كردن و نماز بر پیامبر می پردازد و آن حضرت را دفن می كند، و پیش از انجام وصیت او به هیچ كار نمی پردازد. با آنكه او می داند كه گروهی به سوی سقیفه بنی ساعده شتافته اند تا كسی را به خلافت برگزینند. او نیز می توانست شتابان به آنجا برود و نقشه آنها را خنثی كند ولی به سنت پیامبر احترام گذاشت و آن را اجراكرد تا دست كم پسر عموی پیامبر به سنت او عمل كرده باشد. هر چند خلافت از دستش برود.

حادثه سوم كه شیعه را در برابر ‹‹اهل سنت›› آشكار ساخت

این حادثه عبارت است از موضعگیری خطرناك بیشتر صحابه در سقیفه كه آشكارا مخافت با سنت پیامبر به شمار می آمد زیرا پیامبر(ص) درروزعید غدیر خم با حضور همه صحابه علی را به خلافت تعیین كرد. و این در بازگشت از حجه الواداع  بود. با این كه مهاجرین و انصار در میان خود بر سر تعیین خلیفه اختلاف داشتند ولی سرانجام با هم توافق كردند كه گفته های پیامبر را زیر پا نهند و ابوبكر را خلیفه سازند. هر چند این كار به بهای جان عده ای تمام شود و آستینها را بالا زدند تا هر كس را كه مخالفت كرد هر چند از نزدیكترین خویشاوندان پیامبر باشد بكشند. این حادثه نیزنشان داد كه اكثریت قاطع صحابه پشتیبان ابوبكر و عمر در اجتهادات آنها و مخالفت با سنت پیامبر بودند پس آنها یاوران اجتهاد بودند نه یاوران سنت. در برابر آنان گروهی كوچك از مسلمانان به سنت پیامبر چنگ زدند و از بیعت با ابوبكر خودداری نمودند. اینان علی و شیعیان او بودند. آری در جامعه اسلامی پس از این سه حادثه هویت دو گروه یا دو حزب مخالف یكدیگر روشن شد یكی از آن دو به سنت پیامبر احترام می گذاشت و آن را عمل می كرد و دیگری در پی از میان بردن سنت پیامبر و به فراموشی سپردن آن و تبدیل آن به اجتهادی است كه اكثریت را به طمع می اندازد تا به قدرت برسند و در آن شریك شوند. در راس حزب نخست یعنی حزب پیرو سنت علی بن ابی طالب و شیعیان او بودند و در راس حزب اجتهاد ابوبكر و عمر و بیشتر صحابه قرار داشتند . حزب دوم به رهبری ابوبكر و عمر كوشید تا از قدرت حزب اول بكاهد و نقشه های گوناگونی كشید تا حزب مخالف خود را از میان ببرد از جمله:

نخست: خارج كردن مخالفت از صحنه اقتصادی و فلج كردن آنها. نخستین كوشی بود كه حزب حاكم برای بی بهره ساختن مخالفان از همه در آمدهای اقتصادی انجام دادند؛ این بود كه ابوبكر و عمر كشاورزان فاطمه (س) را از فدك بیرون راندند. آنها مدعی شدند كه فدك به مسلمانان تعلق دارد و ملك فاطمه (س) نیست با آنكه پدرش(ص) آن را به او بخشیده بود. او همچنین فاطمه را از ارث پدر محروم ساخت و ادعا كرد كه پیامبران ارث نمی گذارند و سهم خمس را هم از آنان باز گرفتند با اینكه می دانستند آنها از زكات و صدقات نمی خورند و بر آنها حرام است. با این كارها علی (ع) از نظر اقتصادی فلج شد زیرا سرزمین فدك كه می توانست سودهای فراوانی را برای او به ارمغان بیاورد و همچنین ارث پسرعمویش وحق همسرش را از او گرفتند و همچنین نگذاشتند سهم‹‹خمس›› به او برسد. در این حال علی و همسر فرزندان او نیازمندكسی شدند كه شكم آنها را سیر كند و بدن آنها را بپوشاند ابوبكر همین مطلب را به زهرا(س) گفت كه: بلی تو در خمس حق داری ولی من هم مانند رسول خدا رفتار می كنم و نمی گذارم تو گرسنه بمانی چنانكه گفتیم صحابه ای ك شیعه علی بودند بیشتر از بردگان آزاد شده ای بودند كه ثروتی نداشتند و حزب حاكم از آنها و نفوذ شان نمی ترسید زیرا مردم همیشه به سوی ثروتمندان می روند و فقرا را خواری شمارند.

دوم: بر كناری وفلج كردن مخالفان از بعد اجتماعی. حزب حاكم برای سرنگون كردن جبهه مخالف به رهبری علی بن ابی طالب آنها را از نظر اجتماعی نیز از صحنه خارج كرد.ابوبكر وعمر نخستین كاری كه كردند این بود كه حریم روانی و عاطفی كه مسلمانان را به احترام خاندان پیامبر وا می داشت شكستند و به این ترتیب دیگر خویشاوندی با رسول خدا احترام خود را از دست داد. و چون علی (ع)پسر عموی پیامبر و سرور خاندان پاك او بود دشمنانی درمیان صحابه داشت كه به او حسد می ورزیدند. زیرا خدا او را بر آنان برتری داده بود. تا چه رسد به منافقانی كه همیشه در كمین او بودند فاطمه(س) تنها یادگار پیامبر(ص)بود كه پس از او درمیان امت بر جای مانده و برای پدرش چون مادری بود مهربان چنانكه پیامبر نیز او را به همین نام می خواند و سرور زنان جهان به شمار می آورد و همه مسلمانان او را گرامی می داشتند و به خاطرجایگاه او در دل پدرش در روایاتی كه درباره فضائل و بزرگی و پاكی او رسیده بود وی را بزرگ می داشتند. ولی ابوبكر و عمر احترام و ارزش او را در دل مردم پایین آوردند عمربن خطاب به در خانه زهرا آمده و آتشی با خود آورد و گرداگرد خانه او را هیزم چید و سوگند خورد كه اگر ساكنین این خانه برای بیعت نیایند آن را به آتش خواهد كشید. اگر فاطمه(س) چنانكه در كتابهای صحاح اهل سنت آمده سرور زنان جهان است و اگر دو پسر او حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت و گلهای زندگی پیامبر(ص) در این امت هستند و با این حال عمر به آنها اهانت می كند و آنها را خوارمی شمارد تا آنجا كه سوگند می خورد كه اگربا ابوبكر بیعت نكنند خانه آنها را به آتش می كشد پس آیا با این وضع دیگر در دل دیگران ارج و احترامی برای علی بن ابی طالب باقی می ماند.

 سوم: بیرون راندن مخالفان از صحنه سیاسی. حزب حاكم با وجود محاصره سخت و مصادره حقوق مالی آنان و دور كردن آنها از جامعه اسلامی تا جایی كه چهره ها سرشناس مردم از علی بن ابی طالب روی گردان شدند به این كار بسنده نكرد بلكه او را از نظر سیاسی منذوی ساخت و از همه دستگاههای دولتی دور كرد و درهیچ پست دولتی شریك نساخت. امام علی (ع) را از صحنه فعالیتهای سیاسی در مدت 25 سال خلافت ابوبكر و عمر و عثمان كنار نهادند و علی (ع) درختان خرمای یهودیان را آبیاری می كرد و بارنج و زحمت خوراك خود و فرزندانش را به دست می آورد. به این ترتیب دانشمند امت و پاسدار سنت پیامبر در خانه زندانی شد وجز یك مشت مستضعف كه از تعداد انگشتان دست فراتر نمی رفتند كسی قدر او را نشناخت. امام علی (ع) در زمان خلافت خود كوشید مردم را به سوی قرآن و سنت پیامبر (ص) باز گرداند ولی سودی نداشت زیرا آنان بر اجتهاد عمربن خطاب تعصب می ورزیدند و بیشتر آنان فریاد برداشتند كه افسوس كه عمر از دست ما رفت. از تمام این حقایق می توان نتیجه گرفت كه علی (ع) و شیعیان او به سنت پیامبر پایبند بودند و برای زنده كردن آن كوشیدند و هرگز از آن دور نشدند در حالی كه دیگر افراد امت از بدعت های ابوبكر عمر و عثمان  عایشه پیروی می كردند و آنها را بدعتهای نیكو نامیدند. امام علی قرآن را از برداشت و همه احكام آن را می دانست درحالی كه ابوبكر و عمر و عثمان قرآن را از حفظ نداشتند و احكام آن را نمی دانستند تاریخ نویسان نوشته اند كه عمر هفتاد بار درزندگی خود گفت:‹‹اگر علی نبود من بیچاره شده بودم.›› و ابوبكر گفت:‹‹ خداكند من هیچگاه بدون علی زنده نباشم.››.

در مراتب ایمان

ایمان ناقص همان مرتبه اول از ایمان است كه آدمی بواسطه آن از دائرةكفر خارج و داخل حوزه مسلمین می باشد و اما ایمان راجح عبارت است از ایمان كسیكه بواسطة واجد شدن بعضی از صفات ایمانی ایمان او رجعان پیدا می كند بر ایمان آن كسیكه فاقد آن صفات است كه برخی از آن صفات اشاره می شود: صداقت. راستی. یقین قلبی به خداـ رضاـ وفاـ علم ـ حلم ـ بردباری و... و اما ایمان تمام ایمان كسی است كه واجد تمام صفات حمیده و اخلاق پسندیده باشد. بدیهی است كه بین اسلام و ایمان فرق آشكار می باشد ولی نباید مسلمین را از هم جدا كرد و جدائی بین آنها انداخت. پس اقرار به زبان و عقیده بقلب مقدمه است برای عمل پس اگر مسلمانی باشد گوینده لااِله الّا الله محمد رسول الله و متظاهر به صورت اسلام ولی تارك واجبات و عامل منهیات ما او را مؤمن نمی دانیم هر چند در ظاهر او را طرد نمی كنیم بلكه با او معاشرت اسلامی می نمائیم. پس بحكم قرآن اساس ایمان عمل صالح است پس اگر كسی عمل ندارد ولو بزبان و قلب هم معتقد باشد ایمان ندارد.

داعی: اهل سنت بر خلاف قواعد قرآن شیعیان را طرد می كنند

اگر این گفته شما صحیح است و بر این عقیده ثابت هستید كه باید مأمور بظاهر و گویندة لااِله الّا الله محمد رسول الله را مسلمان و مؤمن و برادر خود بدانید پس چرا شما ها شیعیان و پیروان اهل بیت رسالت را كه اقرار بر وحدانیت پروردگار و نبوت خاتم الانبیاء (ص) می نمایند و همگی اهل یك قبله و یك كتاب می باشند عامل به تمام احكام وواجبات بلكه مستحبات اند نماز میخوانند، روزه می گیرند، حج بیت الله می روند و ترك محرمات می نمایند، اداء خمس و زكاه می كنند و معتقد به معاد جسمانی هستند كافر و مشرك می خوانید و از خود دور می نمائید؟ پس تصدیق می كنید كه وسیلة افتراق كلمه و دوئیت و نفاق شما هستید كه زیانده از صد میلیون مسلمان مؤمن موحد را از خود جدا به آنها كافر و مشرك و رافضی می گوئید. در صورتیكه كوچكترین دلیلی بركفر و شرك آنها ندارید. تنها گناه لایغفر شیعیان در نظر برادران اهل تسنن اینست كه اوامر احكام رسول (ص) رابه میل و هوای نفس روی رأی و قیاس تغییر نمی دهند و واسطه بین خود و رسول خدا ابوهریره ها وأنس ها و سحره هائی را كه فقهای خودتان حتی خلفای بزرگتان مردود نموده اند قرار نمی دهند.

علت پیروی شیعیان از علی و اهل بیت و تقلید نكردن از امامان چهار گانه:

شیعیان به امر و دستور پیامبر (ص) پیرو اهل بیت آن حضرت هستند باب علمی كه پیامبر خود به روی امت باز كرده نمی بندند و باب دلخواه باز كنند بزرگترین گناهی كه آقایان اهل سنت بر شیعیان وارد می آوردند این است كه چرا پیروی از علی و ائمه اثناعشراز عترت و اهل بیت پیامبر می نمایند و تقلید از ائمة اربعه و فقهای چهارگانه شما نمی نمایند. ولی برعكس اوامر بسیار از رسول اكرم (ص) موكداً از طرق روایت و علمای شما به ما رسیده كه اهل بیت و عترت طاهره را عدیل القرآن قرار داده و به امت امر فرموده تمسك به آنها جویند و پیروی از آنها نمایند. كه از جمله آنهاست حدیث ثقلین و حدیث سفینه و حدیث باب حطّه و سایر احادیث، اینها بزرگترین سند محكم ماشیعیان است كه در كتب معتبرة علمای شما هم ثبت است. حال شما یك حدیث بیاورید ولو یك طرفه و از كتب خودتان كه آن حضرت فرموده باشد امت من بعد از من باید در اصول پیرو ابوالحسن اشعری و واصل بن عطا و غیره و در فروع پیرو یكی از چهار‌نفر:‌مالك بن انس یا احمد بن حنبل یا ابو حنیفه یا محمد بن ادریس شافعی باشند و‌در‌ضمن به‌امر‌رسول خدا(ص) باید امت از عترت آن حضرت‌پیروی‌كند.

اشاره به دستور وصیت:

داعی ـ  موضوع وصی بودن مولا نا امیرالمومنین و دستوراتی كه از خاتم الانبیاء نسبت به مقام ولایت صادر شده بسیار صریح و واضح دركتب معتبره اكابر علماء شیعه از طریق اهل بیت طهارت بطریق تواتر ثبت گردیده اما در كتب معتبره خودتان هم رسیده و اگر بخواهید بتمامی اخبار راجع به وصیت رسول خدا (ص) و دستوراتیكه به مولانا امیر المؤمنین (ع) داده شده پی ببرید مراجعه نمایید به ص 31 و 63 جلد دوم طبقات ابن سعد و ص 54 جلد چهارم كنز العمال متقی و در ص 155و393و403جلد ششم كنز و غیره، كه خلاصه آن عبارات كه مكرر ذكرگردیده اینست كه فرمود: یا علی ا نت اخی و وزیری و تقضی دینی و تنجز و عدی و تبری ذمتی (1) وانت تغسنی و تؤدی دینی و توارینی فی حضرتی (2)

(1) یا علی تو برادر و وصی منی كه دین مرا اداء و وعدة مرا وفا و ذمت مرا بری می كنی (2) تو مرا غسل می دهی و دین مرا اداء می كنی و مرا در قبر پنهان می كنی.

شیخ  روی قاعده و دستورات قرآن كه می فرماید: كتب علیكم اذا حضراحدكم الموت ان ترك خیراً الوصیه للوالدین والاقریین بالمعروف حقاً علی المتقین ‹‹دستور داده شد كه چون یكی از شما رامرگ فرا رسد اگر دارای متاع دنیویست وصیت كند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل این كارسزاوار مقام پرهیزكارتست›› (آیه 176 سورة بقره). لازم بود در وقت وفات و صیت بنماید و وصی خود را معین كند پس چرا در آن موقع كه آثار موت را مشاهده نمود رسول خدا (ص) وصیت نكرد هم چنانچه ابی بكر وعمر رضی الله عنهما وصیت نمودند. داعی ـ اولا : مراد از حضراحدكم الموت لحظات آخر زندگی نمی باشد زیرا در آن حالت كمتر كسی استكه بهوش باشد و بتواند به وظایف خود عمل كند آنهم با شعور كامل پس مراد اسباب و آثار و علامات مرگ است مانند پیری وضعف بدن و مرض و غیره ثانیاً این بیان شما تأثر درونیم را تازه نمود و مصیبت بزرگی رابه یادم آورد كه هرگز فراموش شدنی نیست و آن مصیبت بزرگ اینست كه رسول الله (ص)با آنهمه تأكیداتی كه در تعقیب آیات قرآن مجید برای وصیت نمود تا آنجا كه فرمود: من مات بغیر و صیه مات میتم جاهلیه‹‹كسیكه بدون وصیت بمیرد مرده است بمردن اهل جاهلیت›› تا فردی از امت او بی وصیت نمیرد مبادا بعد از مردن در بازماندگان آنها تولید نزاع گردد نوبت كه به خود آن بزرگوار رسید با آنكه در مدت 23 سال پیوسته وصیتهای خود را تحت نظامنامه مرتب به یگانه وصی با عظمتی كه خداوند متعال برای آن بزرگوار معین نموده گوشزد و موردعنایت قرار داده بود در مرض موت هم خواست آنچه در آن مدت گفته تكمیل نماید تا به آن وسیله جلوگمراهی و دودستی امت را بگیرد متأسفانه بازیگران سیاسی مانع شدند و نگذاردند وظیفه شرعی الهی خود را عملی خود را عملی كند. شیخ: گمان می كنم این بیان شما حقیقت نداشته باشد زیرا عقل باورنمی كند كه كسی قدرت ممانعت از رسول خدا (ص)را داشته چه آنكه صریح قرآن كریم است.

و ما آتیكم الرسول فخذوه و مانهیكم عند فانتهوا‹‹آنچه رسول حق دستور دهد شما را بگیرید و هر چه نهی كند شما را از آن پس واگذارید (آیه 7 سوره 59 حشر)›› و در آیات متعدد امر به اطاعت اوامر آن حضرت نموده كه اطیعوالله و اطیعواالرسول اطاعت كنید خدا و رسول را بدیهی است سرپیچی از اطاعت امر رسول خدا (ص) كفر است هرگز صحابه به وابستگان آن حضرت چنین عملی را نمی نمودند كه مانع وصیت آن حضرت گردند ممكن است از اخبار كذبی باشد كه بدست ملحدین برای بی اعتنا نشان دادن امت بأمر آن حضرت انتشار یافته است. داعی ـ این از اخبار صحیح مسلم است كه عموم فرق مسلمین اتفاق بر صحت آن دارند حتی شیخین بخاری و مسلم هم با همة احتیاط كاری كه درنقل اخبار داشتند كه مبادا خبری نقل نمایند كه مورد توجه واستشهاد مخالفینشان قرار گیرد در صحیحین خود این قضیه را نقل نموده اند كه رسول اكرم(ص) عندالموت فرمود كاغذ و دوات بیاورید تا برای شما بنویسم چیزی كه هرگز گمراه نشوید. عده ای از حضارمجلس بااغوای یك نفر (مرد سیاسی) مانع شدند بقسمی داد و فریاد نمودند كه دل آن حضرت شكست و با تغیر آنها را از اطراف بستر خود خارج ساخت. شیخ: چه كسی مانع از وصیت نمودن پیغمبر خدا شد. داعی ـ خلیفه دوم عمربن الخطاب بود كه مانع ازوصیت آن حضرت شد. اگر به كتب معتبره علماءخودتان مراجعه نمائید می بینید. كه اكابر علماء خودتان این قضیه رانقل نموده اند از قبیل بخار ی در ص 118 جلد دوم صحیح و مسلم در آخر كتاب وصیت و امام غزالی در مقاله چهارم سرالعالمین كه سبط ابن جوزی هم در ص 36 تذكره از او نقل نموده و بعضی دیگر از رجال علماء شما چنین آورده اند كه فرمود دوات و سفیری برای من بیاورید تا برای شما بنویسم كه بعد از من گمراه نشوید. اصحاب حاضر درمجلس دو دسته شدند بعضی طرفدار عمر یعنی گفتاراو را تقویت نمودند جمعی طرفدار رسول اكرم (ص) بقسمی بهم ریختند و داد و فریاد بلند شد كه آن حضرت متغیر شد فرمود بر خیزید از پیش من زیرا سزاوار نیست نزد من جنگ و نزاع این اول فتنه و فسادی بود كه در میان مسلمانان در حضور خود پیغمبر بعد از بیست و سه سال زحمات طاقت فرسای آن حضرت واقع شد و سبب این فتنه و دودستگی خلیفه عمر شد كه به گفتار خود تخم لفاق و اختلاف كلمه را پاشید و ایجاد دودستگی كرد.

شیعه در نگاه اهل سنت

اگر برخی از علمای معاصر اهل سنت را كه در نوشته های خود درباره شیعه انصاف داده اند و بر پایه اخلاق اسلامی عمل كرده اند از دیگران جدابسازیم اكثریت قاطع آنها درگذشته و حال همواره بر پایه تفكركینه توزانه بنی امیه درباره شیعه می نویسند و از هر دری سخن می گویند و چیزهایی را می آورند كه خودشان هم معنای آن را نمی دانند و به دشنام و ناسزا و بازگوكردن دروغهای دیگران در باره شیعیان اهل بیت می پردازند و آنها رابی گناه متهم می سازند و تكفیر میكنند و لقبهای زشت به آنها می دهند و دراین كار از گذشتگان خود چون معاویه و كسانی چون او پیروی می كنند كه بازور بر دستگاه خلافت اسلامی چیده شدند و با نیرنگ، زرنگی، خیانت و نفاق، بر مردم فرمانروایی كردند. گاه می نویسند كه شیعه گروهی است كه عبدالله بن سبادی یهودی آن را پدید آورده و گاهی می گویند ریشه آنها به زرتشتیان باز می گردد و آنها رافضی هستند و خدایشان سیه روی گرداند و از یهود و نصاری برای اسلام خطرناكترند و گاه می نویسند كه آنها منافق هستند و بی بند و بارند و ازدواج با خویشاوندان نزدیك وازدواج موقت یعنی زنا را حلال می شمردند! برخی می نویسند كه آنها قرآنی جز قرآن مسلمانان دارند و علی و امامان دیگر از فرزندان او را می پرستند. و محمد(ص) و جبرئیل را دشمن دارند و... اگر اینان چنانكه می گویند پیروان سنت پیامبر بودند می دانستند كه یكی از اخلاق والای پیامبر احترام به دیگران بوده هر چند درعقیده با او مخالف باشند. آیا سنت پیامبر نمی گوید: مسلمان برای مسلمان مانند ساختمان محكمی است كه برخی از بخشهای آن بخش دیگر را نگه میدارد و یا اینكه می فرماید: مسلمان برای مسلمان مانند پاره های یك بدن است اگرعضوی به درد آید دیگر اعضا با بیداری و تب او را یاری می دهند؟ آیا پیامبر(ص) آشكارا نفرمود: دشنام دادن مسلمان فسق و جنگ با او كفر است؟ اگراین نویسندگان كه می گویند اهل سنت و جماعت هستند سنت پیامبر را می شناختند به خویش اجازه نمی دادند كسی را كه شهادت به توحید و رسالت حضرت محمد(ص) می دهد و نماز، زكات، روزه، حج و امر به معروف و نهی از منكر را به جا می آورد تكفیر كنند. از آنجا كه آنان پیرو سنت اموی و قریش هستند، با اندیشه جاهلی، سخن می گویند و با افكار قبیله ای و گرایشهای نژادی كتاب می نویسند و از ضرب المثلهای معروف است كه نیش عقرب نه از ره كینه است اقتضای طبیعتش این است و نیز گفته اند: از كوزه همان برون تراودكه در اوست. آیا پیامبر(ص) نیز مانند قرآن نمی فرمود: ای اهل كتاب!بیایید سخنی را پیروی كنیم كه میان ما و شما یكسان است. اگر به راستی از اهل سنت هستند باید برادران شیعه خود را به پیروی از عقاید مشترك دعوت كنند و اگر اسلام دشمنان یهودی و مسیحی خود را به سوی اصول مشترك فرا می خواند تا تفاهم و برادری  ایجاد كند پس چگونه می شود كسانی كه یك خدا و یك پیامبر و یك كتاب یك قبله و یك سرنوشت دارند با هم دوست و برادر نباشند؟! پس چرا علمای اهل سنت برادران شیعه خود را دعوت نمی كنند و بر گرد میز مباحثه و گفتگو نمی نشینید و با بهترین شیوه باآنان بحث و جدل نمی كنند و عقاید نادرست آنان را به گمان خویش اصلاح نمی كنند؟چرا یك كنفرانس اسلامی تشكیل نمی شود كه در آن علمای هر دو گروه بنشینند ومسائل اختلافی را در برابر چشم و گوش همه مسلمانان بحث كنند تا راست را از دروغ باز شناسند؟ آنها می ترسند كه اگر پرده از حقایق برداشته شود بیشترمسلمانان شیعه شوند كه در عمل نیز این گونه بوده است به همین دلیل برخی از علمای آنها حتی نشستن با شیعه را هم بر پیروان خود حرام كرده اند از اینجا می توان دریافت كه آنها بیش از هر كس دیگر از سنت پیامبر به دورند و بیش از همه به سنت بنی امیه نزدیكند.

جهت دریافت فایل شیعه واقعی كیست؟ لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 6,900 تومان

خرید

برچسب ها : شیعه واقعی كیست؟ , الهیات , معنای شیعه , شیعه , شیعه واقعی , معنای اهل سنت , یاران و پیروان , خلافت , اقلیت شیعه , شیعه و سنی , معارف , دانلود شیعه واقعی كیست؟ , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر