امروز: شنبه 1 دی 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

بررسی آداب و احكام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام

بررسی آداب و احكام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلامدسته: معارف اسلامی
بازدید: 63 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 190 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 291

جایگاه و موقعیت زن آنچه مسلم است این است كه در هیچ یك از ادیان و فرهنگ ها زن از وضعیت و موقعیتی برابر با مرد برخوردار نبوده است این وضعیت نابرابر در همة شئون زندگی نمود دارد احكام دینی زنان را مخاطب قرار نمی دهد و مسائل مربوط به ایشان به صورت غیر مستقیم و بواسطة مردان مطرح می شود اما این امر در ادیان بسته به فرهنگ ها متفاوت است به عبارت دیگ

قیمت فایل فقط 6,900 تومان

خرید

بررسی آداب و احكام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام

جایگاه و موقعیت زن. 1

مزدایی. 1

مسیحیت.. 7

اسلام. 11

مفهوم ازدواج و اهداف آن. 16

مزدایی. 16

مسیحیت.. 18

اسلام. 38

گونه های ازدواج. 43

مزدایی. 44

تك‌همسری.. 44

چند همسری.. 45

ازدواجهای پنجگانه. 45

ازدواج درون‌دینی. 49

ازدواج با محارم. 50

مسیحیت.. 57

ازدواج موقت (محرمانه) 61

ازدواج بین الادیانی. 63

اسلام. 64

تك‌همسری.. 64

چند همسری.. 65

ازدواج موقت.. 69

فلسفه و هدف.. 69

تاریخچه ازدواج موقت.. 72

اركان ازدواج موقت.. 73

اختصاصات ازدواج موقت.. 74

دیدگاه اهل سنت در باب ازدواج موقت.. 75

ازدواج بین‌الادیانی. 76

اسلام آوردن یكی از زوجین. 82

ارتداد افراد مسلمان. 82

احکام ازدواج. 84

مزدایی. 84

شرایط عقد نكاح. 85

موانع ازدواج: 86

احكام زناشویی. 86

تكالیف زن و شوهر. 89

ازدواج های حرام. 90

مسیحیت.. 95

ازدواجهای مخفیانه. 96

شرایط عقد نكاح. 115

تكالیف زن و شوهر. 119

احكام زناشویی. 120

ازدواج های حرام. 120

زنا 120

اسلام. 124

شرایط صحت عقد نكاح. 126

سن ازدواج. 129

شرایط فسخ عقد نكاح ( در مرد) 130

شرایط فسخ عقد (در زن) 131

وكالت در عقد. 132

اولیاء عقد. 132

احكام فقهی ازدواج. 133

ازدواج حرام. 134

موانع ازدواج شرعی یا محرمات.. 134

2- محرمات سببی. 135

3- محرمات رضاعی. 137

محرمات موقت.. 139

تكالیف زن و مرد. 142

1- حقوق معنوی.. 146

2- حقوق مادی زنان. 147

تاریخچة مختصر مهریه. 148

شی موضوع مهریه. 149

انواع مهر. 150

مقدار مهر. 152

تملّك مهر. 152

نفقه. 152

حدود نفقه. 153

عدّه 154

زنا 156

مجازات زنا 158

اقسام حدّ زنا 159

اثبات جرم زنا 161

آداب ازدواج. 163

مزدایی. 164

آداب و مراسم خواستگاری.. 164

آداب نامزدی.. 165

انتخاب روز فرخنده 166

مراسم روز عروسی. 166

1-وكیل پرسان. 166

2- گواه گیران (مراسم عقد) 169

3- عروس كشان. 173

4- پاتختی. 174

مسیحیت.. 175

آداب و مراسم ازدواج. 175

1- رضایت.. 175

2- خطبه. 176

3- دادن حلقه یا تبادل حلقه ها 178

5- زفاف.. 180

اسلام. 181

انتخاب همسر. 183

مراسم خواستگاری.. 184

خواستگاری از نامزد دیگری.. 185

حدود نگاه كردن هنگام خواستگاری.. 186

گزینش دختر. 188

خرج بری.. 189

شیرینی‌خوران. 190

نشان دادن دختر به قابله. 191

خریدن لباس برای عروس آینده 191

تهیه جهیزیه. 191

مراسم عقد. 192

فرستادن رقعه (كارت عروسی) 194

آرایش دختر. 194

حنابندان. 196

مراسم عروسی. 196

عروس بران. 198

شب زفاف.. 198

پایتختی. 200

روز سوم عروسی. 201

طلاق وازدواج مجدد. 202

مزدایی. 202

طلاق. 202

ازدواج مجدد. 202

مسیحیت.. 203

طلاق: 203

ازدواج مجدد. 217

اسلام. 218

طلاق. 218

اختیار طلاق. 220

جواز و مشروعیت طلاق در قرآن: 223

اركان طلاق. 223

انواع طلاق. 226

لعان، ایلاء، ظهار. 229

ازدواج مجدد. 232

فهرست منابع. 234

Source: 235

جایگاه و موقعیت زن

 آنچه مسلم است این است كه در هیچ یك از ادیان و فرهنگ ها زن از وضعیت و موقعیتی برابر با مرد برخوردار نبوده است. این وضعیت نابرابر در همة شئون زندگی نمود دارد.

احكام دینی زنان را مخاطب قرار نمی دهد و مسائل مربوط به ایشان به صورت غیر مستقیم و بواسطة مردان مطرح می شود اما این امر در ادیان بسته به فرهنگ ها متفاوت است به عبارت دیگر دامنة این نابرابری ها در همة ادیان یكسان نیست دراین فصل به بررسی وضعیت زن در ادیان مورد بحث می پردازیم.

مزدایی

در میان اقوام و ملل شناخته شدة باستان، هیچ جامعه‌ای وجود ندارد كه در آن به اندازة دین مزدایی در میان مرد و زن تعاملی خوب و سازنده وجود داشته باشد. به نظر می‌رسد كه زن و مرد در اوستا از حقوقی برابر برخوردارند و نسبت به یكدیگر ارجهیتی ندارند. زن و مرد پرهیزكار معمولاً در كنار هم ذكر می‌شوند. خطابه‌های فلسفی كه زرتشت در "گاتاها" نسبت به مردان و زنان ایراد می‌كند نشان‌دهندة وجود زنانی توانا در زمان زرتشت بوده است. وظایف زن در ایران باستان به فعالیتهای اقتصادی درخانواده محدود نمی‌شد، بلكه در پیشبرد معنوی و اخلاقی تمام جامعه نقش مهمی را ایفا می‌كرد او معلم اخلاق به حساب می‌آمد.[1] در اوستا همیشه زن یك جزء مهم جامعه شناخته شده و در همه حقوق اجتماعی حتی در مراسم مذهبی نیز با مرد برابر دانسته شده است. در ادعیه زرتشتیان، هرجا از فروهر در گذشتگان یاد شده، فروهر زنان پارسا نیز ستوده شده است. در ایران باستان زن مقام بسیار ارجمندی داشت و دربسیاری از شئون زندگی با مرد همكاری می‌كرد. درست است كه پسر به خاطر شركت در كارهایی مثل جنگ و شكار و كشاورزی مورد توجه و مهر بیشتر بود، آیات بسیاری دراوستا وجود دارد كه در آنها فرد از درگاه خداوند و فرشتگانش خواستار پسر است. با این حال آیاتی در اوستا یافت می‌شود كه بر یكسان‌بودن ارزش پسر و دختر دلالت دارد در دعای "اهمائه ریشچه"[2]، فرد درضمن درخواست نعمتهایی مانند تندرستی، شادمانی روانی، زندگی مرفه و آسوده از اهورا خواستار است كه فرزندان نامی و مشهور نیز به او عنایت نماید، واژه اوستایی كه در این دعا آمده است: "آسنا مچذره زینتم"[3] است كه به معنی فرزند نامی و مشهور است و فرزند اعم از دختر و پسر است در اندرزنامه "آذربادمهراسپندان" آمده است زن و فرزند خود را از فرهنگ باز مگیر كه تو را تیمار و رنج گران از آن نرسد و پشیمان نشوی. در مورد آموزش اصول اخلاقی و  مذهبی و دیگر دانشها، تربیت دختر و پسر یكسان بود و هر دو به یك اندازه بهره‌مند می‌شدند.[4]

پروفسور"كریستین‌سن"[5] خاورشناس نامی دانماركی دركتاب خود به نام شاهنشاهی ساسانیان می‌نویسد: دوشیزگان ایران باستان تنها با وظایف خانوادگی آشنا نمی‌شدند، بلكه اصول اخلاقی و قوانین مذهبی اوستا را نیز فرا می‌گرفتند و چه در اجتماع و چه در زندگی خصوصی از آزادی عمل برخوردار بودند. این آزادی عمل به اندازه‌ای بود كه اگر دوشیزه‌ای می‌خواست حتی برخلاف میل والدین خود، با پسری زناشویی كند، پدر و مادر او نمی‌توانستند ازاین كار جلوگیری كنند و موبدان بدون رضایت والدین دختر نیز به تقاضای آنها برطبق قانون ترتیب اثر می‌دادند.

 شوهر به عنوان "نمانوپئتی"[6] و زن به عنوان "نمانوپتنی"[7] خوانده می‌شد. "گایگر"[8] در كتاب تمدن ایرانیان خاوری می‌نویسد: «زن در صف همسری شوهر قرارمی‌گیرد نه از تابعین او، كنیزش نیست بلكه رفیق و همسر و در كلیه حقوق باید با او شریك و برابر باشد». در ایران باستان زن شخصیت حقوقی داشت و می‌توانست صاحب مال و ملك از خود باشد. بنابه نوشته‌های كتاب "نیرنگستان" زنان می‌توانستند در سرودن "یسنا" و برگزاری مراسم مذهبی با مردان همكاری كنند یا خود به این كار مبادرت كنند. حتی در دوران سالخوردگی هنگامی كه عادت زنانگی از آنها رفع  میشد می‌توانستند وظیفه نگهبانی آتش مقدس را به عهده بگیرند. زنان دانشمند بنا به كتاب "مادیكان هزار دادستان" (هزارماده قانون) می‌توانستند به شغل وكالت دادگستری بپردازند و حتی گاهی بر مسند قضاوت بنشینند.[9] دربارة جایگاه والای زن در ایران باستان، در متن پهلوی "مادیكان هزار دادستان"، به مطالب جالبی برخورد می‌كنیم: ادارة خانواده به صورت عادلانه‌ای میان پدر و مادر خانواده تقسیم می‌شد، مادر در ادارة امور داخلی خانواده اختیار تام داشت به گونه‌ای كه پدر حق دخالت در كارهای او را نداشت. ایرانیان باستان دختر را مجبور به ازدواج برخلاف میل خود نمی‌كردند. زن در میان ایرانیان باستان، جایگاه والایی داشت. او از موقعیتی برابر با مرد برخوردار بود، البته این مسأله در كتب دینی ایرانیان به طور آشكارا نمودی ندارد. دختر ایرانی نه تنها وظایف مربوط به خانواده، بلكه اصول اخلاقی و دینی اوستا را نیز فرا می‌گرفت. او هم در خانه و هم در بیرون از خانه از آزادی برخوردار بود. در اوستا در فهرست شخصیتهای نامبرده‌ای كه به خاطر قداست، خرد، قهرمانی و فداكاری ذكر شده‌اند، نامهای زنان ممتازی به چشم می‌خورد. دختر به شوهری داده می‌شود كه جوان، زیبا، سالم، هنرمند، خوش‌خو، فرهیخته و خوش‌بیان باشد. عنوان "مانوپتنی" یعنی بزرگ خانواده كه اوستا به زن می دهد، نشان‌دهندة برابری جایگاه مرد و زن است. این مسأله درمتون پهلوی از جمله "دینكرد"، "مینوی خرد" و "دادستان دینیگ" نیز آمده است.[10] زنان ایرانی در دوران باستان در فن تیراندازی، اسب‌سواری، شمشیر‌زنی و دیگر فنون پهلوانی نیز آموزشهایی می‌دیدند و در شكار و جنگ شركت می‌جستند.[11]

 در دورة هخامنشیان، درصورتی كه فرزند می‌دید كه مادرش وارد مكانی می‌شود كه او در آنجا ایستاده است درحالت ایستاده باقی‌می‌ماند تا مادر به او اجازة نشستن بدهد. حتی شاه نیز برای مادر خود احترام فراوان قائل می‌شد و درهنگام غذاخوردن پایین‌تر از مادر بر سر میز غذا می‌نشست.[12]

زنان در ایران برخلاف زنان در یونان و روم از حق مالكیت برخوردار بودند و نیز بسیاری از زنان جامعه ایران ساسانی كه مربوط به طبقه بالای جامعه بودند، از حقوق اجتماعی بهره می‌یافتند. همچنین دوده سالار (بزرگ خانواده) می‌توانست آنان را برخود سالار و صاحب اختیار یا به اصطلاح پادشاه كند. در آن صورت زن می‌توانست شخصاً همسر اختیار كند و نیز برخلاف زنان طبقات پایین، در دادگاه گواه یا داور باشد.[13]

 در درون خانواده زن از ارجمندی و قدرتی برخوردار بود كه به نقش او به عنوان مادر خانواده (كدبانو) بازمی‌گشت. در آن دوره اعتقاد بر این بود كه "فره‌خانه" با كدبانو پیوند دارد و هرگاه جسد او را از  خانه بیرون برند "فره‌خانه" با وی به در خواهد رفت. فرزندان ملزم بودند كه هم از پدر و هم از مادر فرمانبرداری كنند. همسر كدخدا می‌توانست در اموال شوهر شریك او باشد. زن حق مالكیت داشت و می‌توانست درآمد ویژه ای داشته باشد و دستمزد خود را برای خود نگهدارد. وقتی زن و شوهر با هم وام می‌گرفتند، به صورت شریك متضامن با آنها رفتار می‌شد و وام‌دهنده می‌توانست درغیاب شوهر وام را از زن بازپس ‌گیرد.[14]

با این حال از كتابهای پهلوی برمی‌آید كه از اعتبار جنسیت مردانه و اقتدار جامعه هند و اروپائیان باستان در دورة ساسانی، چنان اثری بر جای بوده است كه پسرزاده شدن‌ امتیاز تلقی می‌شد. مرد هم حرمت و مزایای حقوقی بسیاری را دریافت می‌كرد و هم مسئولیت تأمین معاش زن و فرزندان را برعهده داشت. بدان گونه كه زن بیوه مظهر بی‌پناهی و رنجوری بود، اما زن كوشا و هوشیار با سود جستن از حق تملك و دارایی و كار می‌توانست به یاری بخت و دانایی، جایگاه والایی در جامعه بیابد. زن در آن روزگار، توان آن را داشت كه مزایایی را با شایستگی ذاتی و كوشندگی از آن خود كند كه مردان خودبه‌خود به محض مرد زاده‌شدن امكان بهره‌مندی از آن امتیازات را می‌یافتند. [15]

 در"گاهان" زن از دو دیدگاه مورد توجه قرار می‌گیرد كه مكمل یكدیگر‌ند، یكی به عنوان گرونده زرتشتی و دیگر به عنوان یكی از دو جنس بشر كه نقش و جایگاهی ویژه در زندگی اجتماعی دارد. در مورد اول وجدان زن مورد خطاب است. وی ولی به مثابه نیمی از گروندگان دین شناخته می‌شود. پیامبر او را فرا می‌خواند تا بیندیشد و خود، دین خویش را برگزیند. در دومین نظرگاه وی نقش خاص خود را باید به عنوان دختر و همسر و مادر در خانواده ایفا كند. در اینجا زن نقش طبیعی و زیستی زایمان و پرورش نوزاد را برعهده دارد كه موجب دوام جامعه و بقای نسل و نوع بشر است. وجدان زن آزاد است كه بر اساس رأی و خرد و شناخت خود آنچه را بهتر می‌داند اختیار كند اما بنابر گواهی آثار مكتوب، روی هم رفته از برابری جایگاه زن و مرد چنان كه در"گاهان" می‌آید بتدریج كاسته می‌شود و هر چه از متنهای كهن فاصله می‌گیریم، جنس مذكر بیشتر به چشم می‌خورد و مقام و منزلت زن تنزل می‌یابد. در متون نیایشی اوستا یعنی بخشهای غیر گاهانی یسنا و نیز "ویسپرد" و "یشتها"، تأكید بیشتری بر ارجمندی زن وجود دارد. [16]

"گاهان" مژده حیات اخروی را به زن و مرد یكسان می‌دهد و هر چند وظایف زندگی را میان آن دو تقسیم می‌كند، نیكی ورزیدن و رستگاری را برای هر دو جنس همانند می‌شمارد. اوستای متأخر نیز تحت‌تاثیر آموزه‌های گاهانی، پیوسته روح بهشتی و جاوید یا "فروهر نیك" و پارسای زن و مرد را در كنار هم می‌ستاید و یا حتی در كتاب "ویدیوداد"، سوگواری را برای هر دو یكسان می‌داند. "یشت كردن"، بر زن و مرد هر دو واجب است، مراسم ویژه در گذشتگان نیز برای هر دو یكسان است و از جزئیاتی ناچیز در این باره می‌توان چشم پوشید.[17]

مسیحیت

از نظر شرع كلیسایی، زن و مرد یكسانند و هر دو مخاطب قانون كلیسایی هستند، گرچه از آنجا كه زن به اقتضای جنسیت از عهدة انجام بعضی كارها برنمی‌آید و لاجرم از تصدی بعضی مقامات دینی محروم شده است. با این حال در كلیسای اولیه به زنانی (معمولاً بیوه) برمی‌خوریم كه دارای مقامات كلیسایی همچون "اسقف"، "كشیش" و "شماس" هستند.[18] این زنان چنانچه بخواهند به این مقامات نائل شوند باید واجد شرایطی باشند: دست كم شصت سال عمر داشته باشند، خود را شب و روز وقف عبادت كنند، درصورت بیوه بودن هیچ توجهی به ازدواج مجدد نداشته باشند، به قدیسان خدمت كنند، مهربان باشند و به فقرا كمك كنند.

در دورة پس از رسولان مدارك مستندی دال بر بهبود وضعیت بیوه‌زنان در غرب وجود ندارد شواهد و مدارك نیز در این مورد در شرق نیز مبهم است. اما این امر محتمل به نظر می‌رسد كه بیوه‌زنان معمولاً به عنوان "شماس" منصوب می‌شدند.[19]

بااین حال در اول قرنطیان آمده است: زنان در كلیسا ساكت باشند چرا كه ایشان مجاز به سخن گفتن نیستند و باید تابع باشند، چرا كه شریعت می‌گوید اگر زنان بخواهند چیزی یاد بگیرند باید در خانه از شوهران خود بپرسند زیرا صحبت زنان در كلیسا شرم‌آور است(5-34/ 14). همچنین در اول قرنطیان آمده است: زنان باید در كلیسا خود را بپوشانند(15-14/ 11). زنان اگر چه دربعضی موارد به بعضی مقامات كلیسایی نیز دست یافته‌اند، اما عهده دار منصب قضاوت نبوده‌اند.[20]

 اما زن به عنوان عنصری از نژاد انسانی به همراه مرد مكلف است كه در جهت رشد و تعالی انسان در همه ابعاد بكوشد. به گفته "پولس‌رسول" سیطرة مرد در جامعه به دلیل ابعاد شخصیتی مرد نیست بلكه به خواست خداوند بوده است پولس دراین باب می‌گوید: مرد صورت و جلال خداوند است و زن جلال مرد. از نظر كلیسای كاتولیك مرد رئیس و حاكم بر خانواده است. زن به منزله تكه‌ای از بدن و قطعه‌ای از استخوانهای مرد است و باید تابع شوهر خود باشد، البته این بدان معنا نیست كه زن ملك شوهر است بلكه كامل‌كنندة وی به حساب می‌آید، چراكه ریاست و حكومت مرد بر خانواده نمادی از حكومت مسیح بر كلیسا و پیروی زن از شوهر سمبل تبعیت كلیسا از مسیح است. این حكم در ده فوریه 1880 از سوی كلیسا صادر شد البته این دیدگاه همواره مورد توجه كلیسا بوده است و شاید بتوان گفت كلیسا در این حكم این مسأله را دوباره مورد تأكید قرار داده است.[21]

در پروتستانتیزم عقیده بر این است كه در مسأله عشق و محبت، زن و مرد از حق مساوی برخوردارند این عقیده در نقطه مقابل نظر كتاب مقدس دربارة زن است در عهد عتیق زن همواره تابع مرد بوده است در عهدجدید نیز چنین عقیده‌ای وجود دارد به طوری كه در"افسوسیان"، "كولسیان اول"، "پترس اول"، "تیموتائوس" و "تیتوس" بر تبعیت زن از مرد و سیطرة مرد بر زن تأكید شده است. اما پروتستانهای لیبرال عمدتاً به "قلاطیان" و "افسوسیان" استناد می‌كنند كه به نظر می‌رسد تساوی زن و مرد را مطرح می‌كنند.[22]

دون برونینگ[23] و همكاران وی به طور تأثیرگذاری نقد خانواده‌گرایی و ازدواج را مطرح كردند. مسألة تساوی زن و مرد دیدگاههای مختلفی را به وجود آورد: یك دیدگاه این است كه زن و مرد تصویری از خداوند هستند. یكی دیگر از این دیدگاهها مسیحیت تثلیث گرای احیاء شده است كه خداوند را در اتحاد افراد در روابط می‌بینند به طوری كه روابط شخصی انسانها منعكس‌كنندة روابط الهی میان قوم خداوند تلقی می‌شود. یك عقیدة دیگر این است كه خداوند در مسیح به شكل انسان، نه صرفاً مرد تجسم یافت. بر این اساس، می‌توان گفت پروتستانتیزم معتقد است كه در مسألة ازدواج، زن و مرد از برابری برخوردارند و تبعیت و پایین‌تر بودن زن نسبت به مرد نادرست است. [24]

در آغاز قرن نوزده میلادی، پروتستانها این مسأله را مطرح كردند كه اگر همگان به خدمت خداوند دعوت شده اند اگر آن گونه كه در "قلاطیان" آمده است میان یهودی و یونانی، زن و مرد فرقی وجود ندارد براین اساس چرا زن به انجام خدمات روحانی نپردازد؟ چنانچه پولس رسول گفته است كه همه اعضای جامعه مسیحی روحانیانی هستند كه به خدمات الهی می‌پردازند، پس زنان بخشی از این روحانیان به حساب می‌آیند. اگر مسیحیت از همگان اعم از زن و مرد می‌خواهد به مطالعه كتاب مقدس بپردازند و به همراه فرزندان خود در شهادت و ایمان مشاركت كنند، پس زنان نیز می‌توانند به چنین كاری بپردازند. اگر هر مسیحی بشارت تعمید روح‌القدس را دریافت كرده است، پس زن نیز چنین بشارتی را دریافت كرده و به اندازة مرد مستعد نجات است. اما كلیسای كاتولیك رومی همچنان به موضع خود دایر بر عدم صلاحیت زنان درتصدی مقامات روحانی، اصرار می‌ورزد.[25]

 بحثها علیه روحانیت زن در پروتستانتیزم به مدت حدود دویست سال جریان داشت و گروههایی كه قائل به قابلیت زنان برای روحانی شدن بودند، درحدود نیمه قرن بیستم توانستند به اعتقادات خود جامه عمل بپوشانند. كسانی كه معتقد به عدم صلاحیت زنان برای رسیدن به مقامات روحانی بودند، به كتاب مقدس استناد می‌كردند. ایشان می‌گفتند كه خداوند در خلقت، زن را تابع مرد آفریده است و در این باره به سفر پیدایش استناد می‌كنند كه در آن آمده است: حوا بعد از آدم به عنوان كمك وی خلق شد(18/1). همچنین ایشان به داستان هبوط آدم اشاره می‌كنند كه در آن حوا، آدم را اغوا می‌كند و لذا از سوی خدا محكوم شد كه همواره تحت سلطه شوهر خود باشد (26-7/ 1) ایشان همچنین در عهدجدید به اول قرنطیان استناد می‌كنند كه در آن آمده است: زن باید مرد را تبعیت كند و او را جلال بخشد،(قرنطیان 8-7/11) كسانی كه معتقد به قابلیت زنان برای رسیدن به مقامات روحانی بودند به عهد عتیق استناد نكردند. ایشان با رد بعضی فقرات كتاب مقدس بر آن بودند كه نحوة نگرش به انسان درگذشته، با رویكرد مترقی نسبت به انسان متفاوت است ایشان به این داستان خلقت در سفر پیدایش استناد می‌كنند كه در آن آمده است: زن و مرد با هم و به صورت خداوند آفریده شده و با هم از خلقت بهره‌مند گردیده‌اند(7-26/ 1). ایشان همچنین به نحوة برخورد مسیح با زنان استناد می‌كنند و می‌گویند كه او نسبت به زنان احترام فراوانی قائل بود. پولس نیز هنگامی كه به قدرت عیسی‌مسیح در تغییر امور اشاره می‌كرد تأكید داشت كه در كلیسا تفاوتی میان نژادها و جنسیت‌ها وجود ندارد چرا كه همه در عیسی‌مسیح یكی هستند. قلاطیان مخالفان همچنین معتقد بودند چون عیسی‌مسیح مرد بود پس باید روحانیون مرد باشند اما موافقان روحانیت زنان درجواب ایشان می‌گویند پیش از پرداختن به جنسیت عیسی‌مسیح، انسانیت وی مطرح است. از سال 1950 تا دهه 1970 میلادی بیشتر شاخه‌های پروتستان راه را برای رسیدن زنان به مقامات روحانی هموار كردند.[26]

اسلام

زن در دین اسلام جایگاه والایی دارد و از آنجا كه در جامعه‌ای كه اسلام ظهور كرد زن هیچ قدر و منزلتی نداشت.

دادن این امر كافی است نگاهی به آن جامعه افكنده شود. در آن عصر نه تنها در میان جامعه اعراب زن هیچ جایگاهی نداشت بلكه در میان اقوام دیگر نیز وضع بهتر نبود.

عرب برای زن نه استقلالی در زندگی قائل بود و نه حرمت و شرافتی، و تنها حرمتی كه برای او قائل می‌شد در چارچوب خانه و خاندان بود. زنان در عربها ارث نمی‌بردند، و تعدد زوجات آن هم بدون حدی معین، جایز بود، همچنان كه در یهود نیز چنین است، و همچنین در مسأله طلاق برای زن اختیاری قائل نبود. در مواردی دختران را زنده به گور می‌كردند اولین قبیله‌ای كه دست به چنین جنایتی زد، قبیلة بنوتمیم بود، و به خاطر پیشامدی بود كه در آن قبیله رخ داد، و آن این بود كه با نعمان‌بن‌منذر جنگ كردند، و عده‌ای از دخترانشان اسیر شدند كه داستانشان معروف است، و از شدت خشم تصمیم گرفتند دختران خود را به قتل برسانند، و زنده دفن كنند و این رسم ناپسند به تدریج در قبائل دیگر عرب نیز معمول گردید، و عرب هرگاه دختری برایش متولد می‌شد به فال بد گرفته و داشتن چنین فرزندی را ننگ می‌دانست به طوری كه قرآن می‌فرماید: [27] پدر دختر از شنیدن خبر ولادت دخترش خود را از مردم پنهان می‌كرد و برعكس هر چه بیشتر دارای پسر می‌شد (هر چند پسرخوانده) خوشحال‌تر می‌گردید، و حتی پسر زن شوهرداری را كه با او زنا كرده بود، به خود ملحق می‌كرد و چه بسا اتفاق می‌افتاد كه سران قوم و زورمندان، بر سر یك پسری كه با مادرش زنا كرده بود نزاع می‌كردند، و هر یك آن پسر را برای خود ادعا می‌نمودند.

البته از بعضی خانواده‌های عرب این رفتار هم سرزده، كه به زنان و مخصوصاً دختران خود در امر ازدواج استقلال داده، و رعایت رضایت و انتخاب خود او را كرده باشند، كه این رفتار از عرب، شبیه همان عادتی است كه گفتیم در اشراف ایرانیان معمول بود، و خود یكی از آثار امتیاز طبقاتی در جامعه است.

و به هر حال رفتاری كه عربها با زنان داشت، تركیبی بود از رفتار اقوام متمدن و رفتار اقوام غیرمتمدن، كه این اساس ندادن استقلال به زنان در حقوق، و شركت ندادن آنان در امور اجتماعی از قبیل حكومت و جنگ و مسأله ازدواج و اختیار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ایران و روم گرفته بودند، و كشتن زنده به گوركردن و شكنجه دادن آنان را از اقوام بربر و وحشی اقتباس كرده بودند[28].

بیشترین شأنی كه برای زنان قائل بودند این بود كه زنان كالایی بیش نیستند و به زن به عنوان انسان كامل و حتی در برخی موارد انسان نمی‌گریستند. قبل از ظهور دین اسلام زنها در منتهای بدبختی و فلاكت به سر می‌بردند و از هر گونه حقوقی كه برای انسانها لازم‌الرعایة بود محروم بودند اسلام در قرآن احیاء كننده حقوق زن است. اسلام به زن، كه در طول تاریخ و جوامع بشری از حقوق طبیعی و انسانی خود محروم شده بود. استقلال، شخصیت حقیقی و حقوقی بخشید. و او را همردیف با مردان خلیفه‌الله ‌فی‌الارض نامید. با بررسی دیدگاه اسلام، زنان و مردان جوهرة انسانی یكسانی دارند. ایشان در انسانیت خود با دیگران برابر هستند و هیچ فرقی در حدود ماهیت انسانی با یكدیگر ندارند. «در حالی كه تمدن اولیه غرب بر این واقعیت كه زن انسان كاملی نیست، مبتنی بود و نظر اسلام 1400 سال بیش یك ایده انقلابی بود»[29]

لذا «آنقدری كه اسلام به زن خدمت كرده است به مرد نكرده است»[30].اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شئون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر، تساوی برقرار كرده، و علت آن این است كه زن نیز مانند مرد می‌خواهد بخورد و بنوشد و بپوشد، و سایر چیزهایی كه در زنده ماندن خود به آنها محتاج است به دست آورد، و لذا قرآن كریم می‌فرماید:[31].شما زنان و مردان از جنس همدیگر می‌باشید.

پس همانطور كه مرد می‌تواند خود در سرنوشت خویش تصمیم بگیرد و خود مستقلاً عمل كند و نتیجة عمل خود را مالك شود، زن نیز بدون هیچ تفاوت چنین حقی را دارد: « سود و زیاد كارش، عاید خودش می‌شود»[32]

پس زن و مرد در آنچه كه اسلام آن را حق می‌داند برابرند، و به حكم آیة: «آنچه حق می‌داند، حق واقعی است»[33].

جایگاه زن در قرآن به گونه است كه حتی ملائكه و جبرئیل نیز با ایشان ارتباط دارند و حضرت مریم یكی از این زنان است كه یكی سوره‌های قرآن كریم نیز به نام اوست[34].

این جایگاه رفیع نشان آن است كه اسلام برخلاف برخی مكاتب و ادیان زاهدانه مثل گنوسیسم و مانوی كه زن را موجودی شیطانی و اهریمنی می‌دانستند و یا برخی ادیان دیگر كه زن را موجب انحراف و گمراهی مردها تلقی می‌كردند شأن والایی را برای زنان قائل می‌شود.

اسلام به خاطر طبیعت و فطرت وامكانات واقعی و قوت عاطفه‌ای كه زنان از آن برخوردارند، آنان را مورد حمایت خود قرار داده است و به علت ارتباط سیستم میراث با مسائل مربوط به هزینه و مخارج زندگی تفاوتهایی قائل شده است.

قرآن در عصر نزولش گامهای بلندی به سوی زن و حقوق انسانی او برداشت ولی هرگز به نام احیای زن به عنوان «انسان» و شریك مرد در انسانیت و حقوق انسانی، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموش نسپرد. آنچه از نظر اسلام مطرح است این است كه زن و مرد به دلیل این كه یكی زن است ودیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یكدیگر نیستند. جهان برای آنها یكجور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یكنواخت نخواسته است. به همین جهت ایجاب می‌كند كه از لحاظ بسیاری از حقوق و تكالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند. در دنیای غرب اكنون سعی می‌شود میان زن و مرد از لحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی بوجود آورند و تفاوتهای غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند. تفاوتی كه میان نظر اسلام و سیستمهای غربی وجود دارد در اینجاست بنابراین لازم عدالت و حقوق فطری و انسانی زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره‌ای از حقوق است[35].

نكتة دیگری كه می‌توان از آن ارزش زن را در اسلام یافت، استقلال اقتصادی زنان متأهل در اسلام است، كه كمتر مورد بحث قرار گرفته است. یكی از مسلمات دین اسلام این است كه مرد حقی به مال و دارایی و كار زن ندارد. در حقیقت اسلام به زنان متأهل شخصیت مستقل اعطا كرده است، شوهر هیچ‌گونه سهمی در دارایی همسر خود ندارد، مگر این كه او با مواقفت آزادانه خود از دارایی‌اش چیزی به او ببخشاید قرآن دیدگاه خود را در مورد این موضوع كاملاً روشن بیان كرده است. «و مهر زنان را در كمال رضایت و طیب خاطر به آنها بپردازید اگر چیزی از مهر خود را از روی رضا و خشنودی به شما بخشیدند از آن برخوردار شوید كه حلال و گوارا خواهد بود»[36].

دارایی و درآمد زن تحت اختیار كامل خود اوست و تنها او می‌تواند از آن استفاده كند، زیرا مراقبت و خرجی او و فرزندان برعهده شوهر می‌باشد. مهم نیست كه همسر تا چه اندازه ثروتمند است. او مجبور نیست در مخارج خانواده مشاركت كند، مگر این كه داوطلبانه این مشاركت را انتخاب كند[37]. در حالی كه در فرهنگهای دیگر، چنان كه گفته آمد، نه تنها زنها استقلال اقتصادی نداشتند بلكه خود بیشتر جز اموال و دارایی، پدران یا همسران و فرزندان به حساب می‌آمدند.

مفهوم ازدواج و اهداف آن

نهاد ازدواج در همة فرهنگ ها از اهمیت خاصی برخوردار است. معمولاً در فرهنگ ها و ادیان، نه مرد ونه زن هیچ یك در هنگام بلوغ، بدون وجود همسر خود را كامل نمی دانند. بسیاری از ادیان ازدواج را عملی مقدس می دانند كه منشأ الوهی دارد در این فصل به دیدگاه های ادیان مورد بحث راجع به مفهوم ازدواج و اهداف آن می پردازیم.

مزدایی

مفهوم ازدواج: از نظر ایرانیان ازدواج امری مقدس و تكلیفی دینی است[38] و كاری بسیار پسندیده به حساب می‌آید و سرباز زدن از آن و زندگی‌كردن به حالت تجرد ناپسند و در خور نكوهش است. هر فرد زرتشتی موظف است كه چون به حد بلوغ برسد، برای خود همسری برگزیند. در "ویدیوداد" مردی كه همسر دارد از مردی كه همسر ندارد بهتر دانسته شده است.[39](ویدیوداد 47/4)

در بندهای سوم تا پنجم "یسنا"، هات53 به جایگاه والای ازدواج در ایران باستان اشاره می‌شود. درترجمة "یسنا" در جلد31 مجموعه كتب مقدس شرق در هات53 بندهای 3 و4 آمده است: و به او یعنی داماد، "جاماسپه"، ایشان تو را ای پروچیستا جوانترین دختر زرتشت را خواهند داد. زرتشت وی را به عنوان یاور و همفكر و پیرو"اشه" و "اهوره مزدا" و به عنوان یك پناه به "جاماسپه" می‌دهد. بنابراین ایشان به كمك "خرد آرمیتی" فراخ بخشندة بسیار پرهیزگار، مشاور یكدیگر خواهند بود و كرداری نیكو خواهند داشت. عروس یعنی "پروچیستا" پاسخ می‌دهد من به او عشق و مهر خواهم ورزید.[40]

اهداف ازدواج: اهداف ایرانیان باستان از ازدواج بالاتر و والاتر از تولیدمثل صرف بود. این اهداف خودخواهانه نبود، بلكه مبتنی بر آرزوی تعالی معنوی نیروی خیر در پایان جهان بود. بر طبق آموزه‌های زرتشت، انسان به منظور مبارزه با شرّ و تقویت و پشتیبانی از نیروی خیر به دنیا آمده است، براین اساس، انگیزة اصلی ازدواج، میل به مشاركت در تجدید حیات در آن جهان است كه به انسان وعده داده شده است این تجدید حیات به تدریج و از فرآیند تجدید نسلها حاصل می‌شود، لذا ازدواج ازنظر ایرانیان امری مقدس بود. به كارگیری هر چه بیشتر آموزه‌های متعالی زرتشت، دوام بخشیدن به حكومت خداوند به واسطه تسهیل پیروزی نیروی خیر كه در پایان جهان محقق می‌شود و اتحاد زن و مرد در قالب ازدواج به منظور گسترش نسل بشر، اهداف دینی به حساب می‌آمدند. [41]

در "ویدیوداد" آمده است: اگر كسی با كنیزی خردسال یا بزرگسال خواه نامزد شده یا نشده نزدیكی كرد و او را آبستن ساخت، نباید آن كنیز از شرم مردم جنین خود را تباه كند و اگر آن كنیز از شرم مردم جنین خویش تباه كرد، گناهی كه از او سر زده و آسیبی كه رسانیده است، به گردن بزرگان خانواده افتد و خویشاوندان وی به خاطر گناهی كه از وی سرزده باید مجازات شوند. در یشتهای مختلف "اوستا"، بارها از زنانی كه داروهایی می خورند و فرزند خویش را نابود می‌كنند شكوه‌ها رفته و گلایه‌ها شده است، و بدیشان اعلام و اخطار گردیده است كه با این كار خود از فرمان "اهورامزدا"، سرپیچی كرده و دودمان خویش را تباه گردانیده و یار دیوان و "اهریمنان" گشته‌اند[42].

مسیحیت

مفهوم ازدواج:  ازدواج را می‌توان از دیدگاههای مختلف مورد توجه قرار داد. متألهان به آن به عنوان یك تكلیف می‌نگرند و آن را مرحله‌ای از زندگی می‌دانند كه اكثریت مردم از سوی خداوند به آن خوانده می‌شوند. متالهان شعائرگرا، ازدواج را یكی از هفت نشانه ظاهری می‌دانند كه راههای اعطاء فیض به مومن به حساب می‌آیند. ازدواج وضعیتی است كه افراد با پیمان دو جانبه وارد آن می‌شوند.[43] مسیحیت ازدواج را یك شعیره می‌داند در این دین هرگونه رابطه جنسی خارج از پیمان ازدواج، گناه تلقی می‌شود.[44] ازدواج پیمانی دائمی میان زن و مرد، به منظور تولیدنسل و تربیت فرزندان است. كسانی كه ازدواج می‌كنند وارد مرحله‌ای از زندگی می‌شوند كه بر اساس آن به طور خاصی با مسیح ارتباط پیدا می‌كنند. در معنای الهیاتی تكلیف عبارت است از دعوت خداوند به زندگی مسیحی یعنی خداوند انسان را به حیات مسیحی دعوت می‌كند. ازدواج در مفهوم مسیحی اولیه تكلیف هر زن و مرد تعمید یافته‌ای است كه بر اساس آن خود را وقف این مرحله از حیات می‌سازند و از این رهگذر آن همسران به كمال معنوی می‌رسند. تعالیم مربوط به پاپها در بردارندة اشاراتی به ازدواج به عنوان یك تكلیف و مرحله‌ای ازحیات است.لئوی سیزدهم می‌گوید: هر كسی حق دارد كه آزادانه میان تجرد به پیروی از مسیح و ازدواج یكی را انتخاب كند. پاپ پیوس[45]یازدهم ازدواج را به عنوان كمال معنوی دو طرفه می‌داند. او می‌گوید: كسی كه بر اساس ایمان این وظیفه خود را انجام دهد، از نظر خداوند انسان كاملی است خداوند تمام فرزندان خود را به كمال بخشیدن به دین دعوت نمی‌كند، اما همه ایشان را به كمال بخشیدن به خود فرا می‌خواند كه همانا ازدواج است.[46]

این گفته‌های پاپ‌ها دربارة ازدواج مبتنی بركتاب مقدس است. مثلاً آنجا كه می‌گوید: پس خدا انسان را شبیه خود آفرید. او انسان را زن و مرد خلق كرد و ایشان را بركت داده، فرمود بارور و زیاد شود، زمین را پر سازید برآن تسلط یابید و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همه حیوانات فرمانروایی كنید(پیدایش28/1). آباء‌شورای یازدهم ازدواج را برای افراد غیر روحانی تكلیفی الهی تلقی كرده‌اند كه درمرحله‌ای از زندگی باعث تقدیس انسان می‌شود.در مفهوم ازدواج مسیحی پیوند

 زن و مرد نماد اتحاد مسیح و كلیسا است. لذا زن و مردی كه وارد پیمان ازدواج می‌شوند در حقیقت از سوی خداوند دعوت شده‌اند. تجرد و دوشیزگی از صدر مسیحیت به بعد در صورتی كه برای خداوند باشد یك تكلیف مافوق طبیعی است. تجرد مقدس منجر به اتحاد با مسیح می‌شود و باعث پیوند معنوی روح و مسیح می‌گردد و نماد پیوند مستحكم مسیح و كلیسا است. در تلقی مسیحیت از ازدواج، این مفهوم نمایانگر پیوند زمینی و ثمربخش مسیح با كلیسا نیز به حساب می‌آید. در مسیحیت تجرد و ازدواج لازم و ملزوم یكدیگرند و فهم هر یك از آنها مستلزم آگاهی از دیگری است. براین اساس، به نظر می‌رسد كه تجرد یك تكلیف فرا طبیعی است و ازدواج نیز با این كه تكلیفی طبیعی و عادی به حساب می‌آید، دعوتی از سوی خداوند است. [47]

در حالی كه ازدواج به عنوان یك امر مقدس با تجرد قابل مقایسه است، همچنین می‌توان آن را با مرحله‌ای از اتحاد روحانی مقایسه كرد. خداوند اراده كرده است كه انسان وارد پیوند ازدواج گردد. هر زن و مردی از سوی خداوند به ازدواج دعوت شده است، چرا كه ایشان باید كثیر گردند و زمین را پر سازند و این تكلیف به واسطه آدم بر عهده همه گذاشته شده است. این فرمان خداوند فرمانی عادی نیست بلكه فرمانی مافوق طبیعی به حساب می‌آید به همین دلیل ازدواج در عهد عتیق و جدید هم جنبه مادی و هم جنبه معنوی دارد. اگر ازدواج به عنوان امر مقدس و یك عمل فوق طبیعی در جسم مسیح یك تكلیف باشد، این امر برای كسانی كه این تكلیف را انجام می‌دهند حیات زاهدانه خاصی به ارمغان می‌آورد.[48]

در زمینة ایجاد معنویت در افراد متأهل، فرد باید بداند كه زن و مرد دعوت شده‌اند تا در ملازمت و به واسطه یكدیگر از طریق یك پیوند نزدیك و زندگی مشترك تقدیس یابند. ازدواج عبارت است از زندگی دو انسان كه با یكدیگر كاملاً اتحاد یافته‌اند. در چنین شرایطی در همه چیز بایكدیگر شریك اند و كاملاً ضروری است كه آن دو باید همه چیز را تحت مراقبت مسیح با یكدیگر قسمت كنند. تـا روحاً  و جسماً با خدا پیـوند یـابند و با یك خـواست  و هدف به خـدا خدمت كنند. هریك از ایشان باید شخصیت مستقل و تغییر ناپذیر یكدیگر را به رسمیت بشناسند، چرا كه زن و مرد عین یكدیگر نیستند بلكه مكمل یكدیگرند.

مشیت خداوند بر آن قرار گرفته است كه انسانها با انتخاب جفت به كمال معنوی برسند. افراد متدین باید خداوند را از خود بدانند. عرفای بزرگ، تجربه دینی را با اصطلاح ارتباط زناشویی روح با خداوند توصیف می‌كنند، كه از آن میان می‌توان به قطعه 22 سرود معنوی "یوحنای صلیبی" اشاره كرد. عهد جدید نیز همواره از داماد و عروس و مراسم ازدواج سخن به میان می‌آورد.[49] انبیاء نیز ازدواج را به عنوان عهد و پیمان میان "یهوه" و بنی اسرائیل بكار می برند و این نشان دهندة آن است كه ازدواج امری دو جانبه است.[50] اگر ازدواج درمسیحیت حقیقت فوق طبیعی باشد، باید اصول قداست را عملی سازد. افراد متدین عمدتاً در یك راه سلبی، یعنی ترك دنیا گام برمی‌دارند. كه گذرا بودن دنیا را نشان می‌دهد. اما افراد عادی، بیشتر راه ایجابی را انتخاب می‌كنند. مسیحیت درسطح گسترده‌ای تلاش می‌كند كه ترك ازدواج را بیشتر مورد توجه قرار دهد اما این امر بیش از این كه ماهیت الهیاتی داشته باشد، جنبه توصیه و تشویق دارد. پرهیزگاری از طریق اتحاد با مسیح در همسران چنان قداست و تكلیفی ایجاد می كند كه آن دو نه تنها در تربیت، بلكه در تكالیف و تكامل معنوی نیز یكی می شوند و اختلاف نظرهای دو طرف در زمینه فضایل اخلاقی به تفاهم بدل می شود واز این رهگذر، شهوت بصری، جسمی و غرور خودبینی به طور درونی درمان می شود و خلاقیت فرا طبیعی مربوط به عشق دو طرفه میان زن و شوهر و از طریق فرزندان و به خاطر ایشان ایجاد می شود.[51]

اما پولس با اینكه ازدواج را به دلیل اجتناب از بی‌بند وباری ضروری می‌داند، ولی در عین حال تأكید می‌كند كه فردی كه بتواند امساك و پرهیز كند، بهتر است كه مجرد بماند یعنی یا ازدواج

نكند و یا اگر همسر خود را از دست بدهد مجدداً ازدواج نكند. وی تجرد را برای نیل به اهداف دینی ضروری می‌دانست. ازبیوس[52] ازدواج را فساد و بی‌بند وباری می‌داند. به دلیل ارتباطی كه مسیحیت با یهودیت دارد و از آنجا كه كتاب مقدس یهودیان از نظر مسیحیان معتبر است، مسیحیت كوشید كه دیدگاه یهودیت را نسبت به ازدواج و تولید نسل حفظ كند و دفاع و حمایت مسیحیت از تجرد ریشه در عهد جدید دارد.[53]

ازدواج نهادی الهی تلقی شده است در رساله به عبرانیان، جایگاه والایی به ازداوج داده شده است. معلمان مسیحی تجرد را می‌ستودند و ازدواج در چشم ایشان گزینه دومی بود كه افرادی كه نمی‌توانستند كف نفس بورزند آن را انتخاب می‌كنند.[54]

 به واسطه ازدواج، میان طرفین پیمانی دائمی و انحصاری بسته می‌شود.[55] در پیمان ازدواج سه مرحله وجود دارد: اول این كه هر یك از طرفین جان خود را در راه دیگری می‌نهد. شوهر مرگ عیسی‌مسیح بر روی صلیب را به یاد می آورد و می‌گوید: مرگ مسیح در حقیقت مرگ من بود من بر صلیب مسیح مردم و حالا دیگر برای خود زندگی نمی‌كنم. زن هم به صلیب نگاه می‌كند و همان كلمات را می‌گوید: مرگ مسیح در حقیقت مرگ من بود من بر صلیب مسیح مردم و حالا دیگر برای خود زندگی نمی‌كنم. از این لحظه به بعد، هیچ یك از آنها چیزی را از دیگری دریغ نمی‌كنند، هرچه شوهر دارد از آن همسرش است و هرچه زن دارد از آن شوهرش هم هست. هیچ كس چیزی برای خود ندارد. این، یكی‌شدن است،نه شراكت.[56]

دوم این كه پس از این مرگ، حیات تازه‌ای شروع می‌شود، براین اساس هر یك از طرفین در دیگری و از طریق او چنین زندگی می‌كند، شوهر به زن خود می‌گوید: زندگی من در توست من توسط تو به  زندگی ادامه می‌دهم. به  همین صورت  زن به  شوهر خود  می‌گوید: زندگی من  در

توست من زندگی خود را در تو می‌بینم. تو نمایان‌ كنندة من هستی.[57]

سوم این كه طرفین ازطریق اتحاد جسمانی به كمال می‌رسند و این اتحاد به نوبه خود میوه‌ای به بار می‌آورند كه ادامه‌دهندة آن حیات تازه‌ای است كه هر یك از طرفین می‌خواهد با دیگری ادامه دهد. خدا در تمام هستی، این اصل اساسی را مقرر فرمود كه بدون اتحاد میوه‌ای در كار نخواهد بود. زندگی مشترك به ثمرآوری منتهی می‌شود و زندگی‌ای كه در آن شراكت نباشد بی‌حاصل و بی‌ثمر باقی می‌ماند.[58]

 ازدواج پیمانی دوطرفه است كه بر اساس آن طرفین از حقوقی برخوردار می‌گردند كه از مهمترین آنها تولیدمثل است. این پیمان بر اساس رضایت دوجانبه منعقد می‌گردد و هدف از آن تناسل، تربیت فرزندان و زندگی مشترك و تأمین احساسات و عواطف یكدیگر در قالب روابط زناشویی است ازدواج پیمانی الهی و فرا بشری است، لذا انسان قادر به نقض آن نیست بر این اساس افراد با ارادة خود وارد این پیمان می‌شوند. اما پس از ورود به این پیمان باید تمام لوازم آن را رعایت كنند. ازدواج گرچه هدفی انسانی را دنبال می‌كند، اما اصل و اساسی الهی دارد. ازدواج مقدس، است چراكه در وهلة اول باعث به وجود آوردن فرزندان خداوند می‌گردد و در مرحله دوم، سبب ایجاد حمایت دوجانبه و ارضاء غرایز جنسی می‌شود. ازدواج، تك‌همسری و غیرقابل فسخ است، چرا كه منشأیی الهی دارد و در حقیقت ازدواج محصول جامعه نیست، بلكه جامعه از طریق ازدواج به وجود می‌آید.[59]

 مسیح ارزش ازدواج را در حد یك شعیره بالا برد، لذا در كلیسای كاتولیك به عنوان یكی از شعائر محسوب می‌گردد و بنابراین اولین قانون از قوانین شرعی كه به ازدواج مربوط است، صراحتاً می‌گوید پیمان ازدواج مشروع میان دو شخص تعمید یافته ممكن نیست، مگر این كه در آن هنگام، شعیره انجام شود. چنین ازدواجی غیرقابل فسخ است و اگر به درستی برگزار شود و مورد تأیید باشد هیچ قدرتی بر روی زمین نمی‌تواند آن را فسخ كند. بنابراین، غیرقابل فسخ‌بودن ازدواج نه از سوی طرفین ازدواج و نه از سوی هیچ قدرت انسانی دیگری قابل فسخ نیست. در توضیح این كه چرا چنین ازدواجهایی غیرقابل فسخ اند متألهان می‌گویند كه ازدواج نماد انفكاك‌ناپذیری مسیح و كلیسا است. براین اساس تمام افراد تعمید ‌یافته تابع قوانین كلیسایی هستند، لذا می‌توان نتیجه گرفت كه نه تنها ازدواج مسیحیان كاتولیك، بلكه ازدواج افراد غیركاتولیكی كه تعمید‌یافته‌اند بی‌تردید شعائری و مقدس به حساب می‌آید و از آنجا كه ازدواج یك شعیره به حساب می‌آید، غیرقابل فسخ است.[60]

 اگرچه لوتر ازدواج را جزء شعائر مقدس قلمداد نكرده است، اما فرقه‌های پروتستان ازدواج را امری دینی دانسته، آن را در حضور كشیش انجام می‌دهند.[61] با این حال آن را شعیره‌ای مقدس نمی‌دانند. لوترمی‌گوید كسی نمی‌تواند این مسأله را انكار كند كه ازدواج امری دنیوی و مادی است و می‌توان به آن مانند خوراك و پوشاك و مسكن نگاه كرد و تابع قوانین حاكمان است. او همچنین می‌گوید ازدواج نه تنها از اساسی كتاب مقدسی برخوردار نیست، بلكه كاملاً ریشه در سنتها دارد و محصول تقنین كلیسا و بشر است. آباء شوراء "ترنت[62]" مسلماً این عقیدة لوتر را مدنظر داشتند و همین عقیده باعث صدور حكمی شده است كه در آن انكاركنندة قداست ازدواج را ملعون دانسته‌اند. البته باید گفت این تصمیم شورای ترنت اولین تصمیم كلیسا از این دست نبوده است چرا كه شورای "فلورانس" در18 دسامبر 1208 حكم مشابهی را صادر كرده بود. درحقیقت، می‌توان گفت بر این اساس از اوایل قرن 13 میلادی قداست ازدواج به عنوان یك "دوگما" مطرح شده البته این "دوگما" درحقیقت ریشه در دوره ی رسولان دارد اما تا قرن 13 رسماً و آشكارا شعیره و مقدس محسوب نشد. درهرحال شهادت كتاب مقدس و بسیاری از آباء كلیسا بر قداست ازدواج، دلیلی چنان متقن است كه انكار آن از سوی بعضی متالهان متقدم و متأخر، در آن خللی ایجاد نمی‌كند. پولس رسول در رساله به "افسسیان" می‌گوید: رابطة زن و شوهر باید مانند رابطة مسیح و كلیسای او باشد. زن همانگونه كه تابع عیسی‌مسیح است باید پیرو شوهر خود نیز باشد، زیرا همانطور كه عیسی‌مسیح در رأس كلیسا است شوهر نیز سرور زن به حساب می‌آید، پس همان‌طور كه كلیسا تابع مسیح است، زن نیز باید در همه چیز از شوهر خود تبعیت كند.[63]

ای شوهران، همسران خود را دوست داشته باشید همان‌طور كه مسیح به كلیسای خود محبت می‌ورزد، مردان باید همسران خود را همچون خویشتن دوست بدارند و كسی كه به همسر خود محبت می‌ورزد به خود محبت ورزیده است. آیا كسی هست كه از خویشتن بیزار باشد؟ (30-21/5) پولس رسول پس از این عبارت به ازدواج به عنوان یك امر الهی اشاره می‌كند و می‌گوید از آنجا كه خداوند به واسطة آدم دست به خلقت زد پس مرد باید پدر و مادر خود را ترك كرده با زنی ازدواج كند و آن دو باید با یكدیگر یكی شوند(31/5). پولس به ازدواج به عنوان یك شعیرة مقدس الهی اشاره می‌كند[64](32/5).

نخستین ازدواج میان آدم و حوا در بهشت نمادی از اتحاد مسیح و كلیساست. در اینجا پولس رسول تفاوت میان ازدواج در عهدعتیق و ازدواج در عهد جدید را مورد تأكید قرار می‌دهد و براین اساس، ازدواج در عهدعتیق را پیمان عادی و عاری از قداست می‌داند، اما به عكس، ازدواج در عهدجدید را مقدس و شعائری تلقی می‌كند. البته پولس نمی خواهد مفهوم ازدواج در عهدعتیق را فرو كاهش دهد، بلكه تنها می‌خواهد بگوید ازدواج در عهد جدید به واسطه شعائری و مقدس بودن، واسطه دریافت فیض است. البته باید گفت كه پولس رسول قداست و شعائری‌بودن ازدواج را به طور صریحی بیان نمی‌كند، بلكه این مفهوم از عبارات و گفته‌های وی برمی‌آید و شورای ترنت نیز بر همین اساس یعنی رسالة "پولس" به "افسسیان"، ازدواج را امری مقدس و شعیره دانسته است. البته شورای "ترنت" در تجدید نظر در قانون مربوط به ازدواج، علاوه بر پولس رسول به عقاید "آباء كلیسا" و همچنین شوراهای دیگر توجه داشته است. قدیس اوگوستین[65] دراین باره می‌گوید: درمیان اقوام و ملل، افراد خوب كسانی هستند كه به واسطة ازدواج و تولیدمثل و پاك دامنی و به واسطة روابط زناشویی از گناه مصونند. دربارة قوم خدا یعنی مسیحیان، خوبی و مصون‌بودن مردم علاوه بر آنچه گفته شد، به واسطه قداست ازدواج حاصل می‌آید كه بر اساس آن حتی اگر طرفین از یكدیگر جدا هم نشوند هیچ یك نمی‌تواند مادامی‌كه طرف مقابل زنده است مجدداً ازدواج كند. او همچنین می‌گوید اگر زن و مردی با یكدیگر پیمان زناشویی بستند، این پیمان تا مرگ یكی از آن دو شكسته نخواهد شد. اوگوستین می‌گوید: همان‌طوركه روح فرد مرتد كه یكبار با عیسی‌مسیح پیوندیافته بود و اكنون این پیوند را شكسته به رغم این ارتداد و شكستن پیمان شعیرة ایمان یعنی تعمید شكسته نمی‌شود، پیمان ازدواج نیز چنین وضعیتی دارد. بر این اساس او ازدواج را همردیف تعمید می‌داند و می‌توان گفت ازدواج از نظر او یك شعیره به حساب می‌آید. قدیس آمبروز[66] در رساله به سرسیوس[67] می‌گوید: ما انكار نمی‌كنیم كه ازدواج به واسطة عیسی‌مسیح تقدیس شده است.[68]

نظریة شعیره بودن ازدواج كه در قانون جدید آمده است، هرگز مورد بحث و اختلاف كاتولیكهای رومی و كلیساهای شرق كه از كلیسای روم منشعب شده‌اند نبوده است.[69]

 البته متألهان كاتولیك، ازدواج را دعوتی از سوی خداوند به همگان می‌دانند، با این حال از نظر ایشان هیچ‌كس مكلف به ورود به پیمان ازدواج نیست. از سوی دیگر، پروتستانتیرم نیز بر تجرد تأكید نمی‌كند. در سال 1522 لوتر تجرد را محكوم كرد و خود در 13 ژوئن 1525 ازدواج كرد. جان كالون[70] اگرچه تجرد را مردود ندانست، اما آن را بر ازدواج ترجیح نداد. [71]

 عقیدة بعضی از محققان دایر بر این كه آموزه‌های كلیسا دربارة باكر‌ه گی و تجرد، ناظر بر تضعیف نهاد خانواده است نه تنها عقیده‌ای نادرست است، بلكه با حقایق تاریخی نیز در تضاد است. اگرچه كلیسا همواره تجرد را بر ازدواج ترجیح داده، با این حال هیچ‌گاه آن را از ازدواج مقدس‌تر نشمرده است.[72]

 تعلیم پولس رسول دایر بر این كه ازدواج نماد پیوند مسیح و كلیسا است، تأثیر عمیقی بر تفكر مسیحیت داشته است. در نزد مسیحیت ازدواج چیزی بیش از یك نهاد اجتماعی معمولی است و برتر از هر چیز، وضعیتی مقدس به حساب می‌آید. بر این اساس، زن و مرد جفت نیستند بلكه یك انسانند. این مطلب نشان می‌دهد كه ازدواج چیزی بیش از یك پیوند جسمانی صرف است. می‌توان گفت كه ازدواج پیوند كامل عشق و محبت و تفاهمی دوجانبه و كامل است. ازدواج را می‌توان پیوندی جسمی، معنوی دانست كه بر اساس آن افراد چنان با هم پیوند می‌یابند كه یك شخصیت را تشكیل می‌دهند.[73]

 این باور كه چیزی لزوماً ناپاك و فروكاهنده در پیوند جنسیتها در ازدواج وجود دارد، یا این كه ازدواج توافق اجباری برای جبران ضعف بشری است، در تعالیم عهد جدید جایی ندارد، اما با وجود تعلیم، اصل انكار خود، نمی‌توان گفت كه وضعیت تجرد یا استنكاف از ازدواج در هر حال والاتر و مقدس‌تر از ازدواج است. عهد جدید در دفاع از این نظریه چیزی نمی‌گوید. اگر پولس رسول وضعیت تجرد را ترجیح می‌دهد، این تنها بر اساس دلایل عملی استوار است و به خاطر این است كه آزادی از امور دنیوی از این رهگذر بهتر حاصل می‌شود.[74] پولس رسول مسیحیان را به مقاومت دربرابر ازدواج ترغیب می‌كند و می‌گوید كسانی كه ازدواج می‌كنند در زندگی با مشكلاتی مواجه خواهند شد البته وی در اول قرنطیان همچنین می‌گوید تن دادن به ازدواج بهتر از افتادن در دام شهوات است(9/7).[75] با این حال، اگر ما بتوانیم اینها را باورهای زاهدانه بنامیم كه نه تنها در یهودیت بلكه در عالم غیریهودی نیز كاملاً رواج داشت، كاملاً محتمل است كه این باورها از همان ابتدا وارد كلیسا شده است. رواج دردناك گناه و ضعف اخلاقی، كه پیامد جنگ سرسختانه شهوت جسمانی با روح اند باعث شد كه از اواسط قرن سوم، تفكر زاهدانه وارد كلیسا شود و به سرعت درجهان عمومیت پیدا كند. درخلال قرون وسطی، رجحان وضعیت تجرد، به افراط‌كاری منجر شد.[76]

تا اصلاحات قرن شانزدهم تلاش جدی برای حقانیت بخشیدن به زندگی مشترك و ازدواج سعادتمندانه نسبت به وضعیت تجرد صورت نگرفته بود. از نظر لوتر تمام اعمال راهبانه اساساً گناه‌آلودند و عموماً اصلاح‌طلبان چنین موضعی داشتند. مسألة رجحان تجرد، محور اساسی جدال میان كاتولیك‌های رومی و مخالفانشان شد و شورای "ترنت" این آموزة تساوی وضعیت ازدواج و تجرد و یا رجحان ازدواج برتجرد را به شدت محكوم كرد. مخالفت با ازدواج دوم كه از سوی كلیسا ابراز شد، یكی از نتایج روحیه زهدگرایی بود. ما نباید این مسأله را درتاریخ تفكر مسیحی امری بی‌اهمیت بدانیم. اجبار روحانیت به تجرد از دیگر نتایج نهضت زاهدانه بود. آنچه مهم است این است كه به نظر می‌رسد كه در خلال قرن سوم بود كه مسأله شأنیت ازدواج روحانیان برای اولین بار مطرح شده است و این مسأله كه روحانیون نیز می توانند مانند دیگر مسیحیان ازدواج كنند یا ازدواج نكنند، از این جا ناشی می‌شود. كسانی كه به رجحان زندگی مبتنی بر تجرد عقیده داشتند طبیعتاً براین باور بودند كه روحانیون به عنوان كسانی كه به طبقه مقدس تعلق دارند، نباید ازدواج كنند. در همه حوادث در قرن سوم، این موضع اتخاذ شد كه برهمان‌حالی بمانید كه در آن دعوت شده‌اید. شورای "انسیرا"[77] درسال 314 بعد از میلاد، مورد "شماسهایی" را كه پیش از رسیدن به این منصب اسقف را از قصد خود نسبت به ازدواج آگاه كنند از این قاعده مستثنی دانست. شورای "الویرا"[78] درسال 305 بعد از میلاد قانون تجرد را با تهدید به محرومیت از روحانیت وضع كرد. شورای جهانی كلیسـاهـای "نیقیـه"[79]درسال 325  بعد از میـلاد تنها با اعتراض شدیـد شهیــد پافنوتیوس[80]معترف كه به طور جدی از حیات مبتنی بر تأهل طرفداری می‌كرد، این مسأله را پذیرفت. از اواخر قرن چهارم این اصل كه روحانیون ملزم شدند تجرد اختیار كنند در كلیسای غرب مقبولیت عام یافت. پاپ سرسیوس[81] درسال 385 بعد از میلاد در رسالة خود به همریوس[82] به عنوان اولین اعتقادنامه معتبر و اولین رساله اسقف رم كه برای كلیسای غرب به عنوان قانون درآمد، ازدواج روحانیون را به طور كامل ممنوع اعلام كرد.[83]

اما در كلیسای شرق قانون تجرد هرگز به روحانیت تحمیل نشد. از شورای ششم قسطنطنیه درسال 680 میلادی ازدواج روحانیون بعد از رسیدن ایشان به این منصب ممنوع شد، اما برای كسانی كه پیش از رسیدن به این منصب ازدواج كرده اند داشتن روابط زناشویی به استثنای استفان مجاز اعلام شد. همسر اسقف یا مجبور بود شماس گردد و یا این كه دیرنشین شود. این قانون كلیسای شرق، به خاطر اهداف عملی تاكنون پابرجاست.


جهت دریافت فایل بررسی آداب و احكام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام درلطفا آن را بررسی نمایید

قیمت فایل فقط 6,900 تومان

خرید

برچسب ها : بررسی آداب و احكام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام , آداب و احكام ازدواج , مزدایی , جایگاه و موقعیت زن , اسلام , معارف , الهیات , مسیحیت , دانلود بررسی آداب و احكام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر